نگاه اول - مهدی دزفولی نوشته:
اولین بار که به صورت رسمی و گسترده در یک رسانه عکس و هویت حاج قاسم سليمانی منتشر شد سال ٧٨ و زمانی بود که جمعی از فرماندهان سپاه به سید محمد خاتمی به دلیل حوادث کوی دانشگاه تهران در تیر ٧٨ نامه نوشتند. رسانههای حامی اصلاحات سعی کردند به این روش سپاه را بزنند و خاتمی مظلوم شود.
تیترها به نوعی بود که گویی سپاه عليه خاتمی در حال کودتاست و این فرماندهان میخواهند خاتمی را کنار بزنند! شاید گمنامترین نام در میان آن فرماندهان حاج قاسم بود که جامعه شناختی از او نداشت و تا ١٢ سال بعد هم هیچ خبری از وی منتشر نشد.
سال ٨۴ دوباره این نامه برای زدن قالیباف منتشر شد. آفتاب یزد بعد از ۶ سال در ٢١ خرداد ١٣٨۴ این نامه را چند روز مانده به انتخابات بازنشر داد و روی نام قالیباف هم هایلایت کرد تا مثلا از بدنه اجتماعی اصلاحات علیه قالیباف استفاده کند. باز همه نگاهها به قالیباف بود اما کسی حاج قاسم را نمی شناخت.
بعدها مشخص شد نویسنده اصلی نام حاج قاسم بوده و امضاها را هم او جمع کرده. این گذشت تا سال ٩٠. جنگ سوریه شروع شده بود و ایران در غرب مشکلدار شده بود. سوریه در حال از دست رفتن بود و عراق هم در آستانه سقوط واقع شده بود و هیچ خبر رسمي هم از نیروی قدس و فرمانده اش منتشر نشده بود.
نیمه آن سال بود که در نیمه شعبان فرماندهان سپاه برای دیدار با رهبری در روز پاسدار به دیدار رهبری رفتند و اولین عکس رسمی با هویت کامل از سردار سلیمانی بعد از این جلسه منتشر شد و ردهبندی امنیتی هم دیگر نداشت. همین عکس شهاب واجدی به سرعت روی جلد نیوزویک و نشریات دیگر رفت.
جامعه کمکم با نیروی قدس و فرمانده اش آشنا میشد و همزمان هم اتفاقات سوریه و عراق اوج میگرفت تا در سال ٩٣ داعش ظهور کرد. همه فکر میکردند ایران مشغول شرطبندی روی اسب بازنده هست و عراق و سوریه از دست رفتهاند و ایران تلاش بیهود میکند اما کم کم ورق برگشت و ایران برنده نزاع بود.
با برگشتن ورق در سوریه و عراق، موفقیتهای ایران در منطقه و راه افتادن موج مدافعین حرم، محبوبیت حاج قاسم هم افزایش یافت اما همچنان محبوبیت جواد ظریف در اوج بود و حاج قاسم در ردههای بعد بود. اما از سال ٩۶ به دلیل شکست برجام و روی کار آمدن ترامپ، استراتژی سردار در جامعه مقبولتر بود.
سال ٩٧ و ٩٨ اوج موفقیتهای حاج قاسم در منطقه بود. بحران سوریه و عراق حل شده بود، یمن به دست سعودیها نیفتاده بود، غرب در افغانستان زمینگیر شده بود، اسرائیل هم عقب رانده شده بود و حزبالله لبنان در اوج اقتدار بود و همه اینها باعث شد حاج قاسم به محبوبیت بیش از ٩٠درصدی در جامعه برسد.
همزمان که فشار اقتصادی و سیاسی بر ایران از سال ٩٧ اوج گرفت، تکیهگاه مردم شده بود سخنان حاج قاسم. تهدیدهای ترامپ توسط او، فشار آوردن بر سعودی با زدن برخی نقاط، زدن برخی از نقاط اسرائیل برای عقب راندن نقشه اسرائیلیها و پس زدن صهیونیستها در سوریه و لبنان. اینها معنیدار بود.
گویا آمریکاییها و اسرائیلیها برداشت میکردند که فشار حداکثری بر ایران جواب میدهد و جواب داده و ترور سردار سلیمانی نخ آخر اتصال مردم و ج.ا. است و با شهادت وی جامعه در شوک میرود و ج. ا هم راحت و سریع سقوط میکند.
ترامپ به سرعت و با افتخار از این ترور گفت و حتی به هشدارها توجه نکرد. اما بعد از ٢ سال نه تنها ج.ا سقوط نکرد بلکه به واسطه اجماع جامعه بر شهید سلیمانی از فشار و خطر بیشتر در امان ماند. حتی اصلاحطلبان هم مجبور شدند دیگر از آن نامه سال ٧٨ چیزی نگویند و مطلبی نزنند.
محبوبیت حاجی هم همچنان در صدر است و یادش فراموش نشده. این در حالیست که با ترور و شهادت چهرههای سرشناس در سالهای قبل، نام و یاد آنها کمرنگتر میشد و جامعه هم واکنش خاصی نداشت اما درباره حاج قاسم نتیجه عکس شده است. حقیقتا شهید سلیمانی از سردار سلیمانی برای آمریکا خطرناکتر است.
نیروی قدس قبل از حاج قاسم فرماندهان دیگری هم همانند فریدون وردینژاد و... هم داشته است، سپاه هم در این سی سال فرمانده و شهید کم نداشته و کم ندیده. اما رمز و راز این محبوبیت و اقبال به شهید سلیمانی که تنها از سال ٩٠ تا ٩٨ نام و هویتش رسانهای شد جای بحث و تحلیل مفصل دارد.
حاج قاسم اگر پیش از سال ٩٠ به شهادت میرسید که بارها و بارها هم در معرض آن بود، یقینا جامعه چنین اقبالی به او نمیکرد اما چه شد که در دوره جنگ و بعد از آن و در جنگهای لبنان و سوریه و.. به شهادت نرسید و زنده ماند و در سال ٩٨ به شهادت رسید تا چنین اقبالی به او شود و شرایط عوض شود؟
نگاه دوم – من نوشتم:
با بخشی از روایت جناب دزفولی موافقم که این جنگ سوریه و به خصوص "وحشت داعش" بود که قاسم سلیمانی را شهره کرد ولی این نه همه ماجراست و نه حتی روی "خوش" ماجرا (بر خلاف برداشتی که ایشان ظاهرا میخواهند القا کنند).
بزرگترین مزیت سپاه قدس "پنهانکاری" آن بود اما بعد از وحشت داعش "نتوانستند" این "مزیت" را حفظ کنند و دیگر «ما فقط مستشار میفرستیم» به خاطرهها پیوست. این "مزیت" راه متشکل کردن گروههای نیابتی را بدون برانگیختن جدی حساسیت رقبای منطقهای فراهم کرده بود.
اما پیروزی در "سوریه" به نفع بشار اسد (از جمله مبیِّن توان نظامی فرامرزی سپاه قدس / بینادیده گرفتن کمک موثر روسها)، "پایان صلح" در منطقه و علیه دکترین "امت شیعی" بود.
ج.ا. از فرصت "وحشت داعش" برای توجیه حضور فرامرزی خود در داخل کشور سود جست و باید به یاد داشته باشید که بعد از اشغال موصل توسط داعش، چطور افکار عمومی داخلی فوراً به نفع دخالت نظامی ج.ا. تغییر مسیر داد (همان موقع نوشته بودم) اما در جنگ سایهها و نیروهای نیابتی، باختن مزیت "پنهانکاری" باخت بزرگی است.
تلاش شد از سرمایه وجاهت سپاه قدس در منکوب کردن داعش برای توجیه کلیّت یک جریان پلیسی- سیاسی خاص در داخل (با وجهه "نظامی" خَلط نشود) استفاده شود (درباره توفیق این سرمایهگذاری قضاوت نمیکنم) غافل از آنکه در بوق کردن این سرمایه، طوفان دیگری در فراسوی مرزها (محل ماموریت سپاه قدس) برمیانگیخت (که انگیخته).
حالا ج.ا. نیرویی داردکه ابعاد آن تا حد زیادی، خواسته و ناخواسته، "لو" رفته است. همه متوجه موضع قدرت شدهاند (نشان ندادن موضع قدرت، یا موضع ضعف را موضع قدرت جا زدن، دشمن را در ارزیابی و اقدام دچار خطا میکند؛ برعکس آن هم صادق است: توجه دشمن به موضع قدرت منتج به اقدام درست علیه آن موضع میشود) بر خلاف برخی تحلیلها آنچه "خط مقاومت" خوانده شده، روزگار بهتری نسبت به دو سال قبل (ترور قاسم سلیمانی) ندارد. نتیجه انتخابات در عراق به سود نیروهای نیابتی نبوده، افکار عمومی اوضاع مهیب لبنان را پای حزبالله نوشتهاند و اگر هنوز آلاسد در سوریه حاکم است و یمن در دست سعودیها نیست اما اسراییل به طور بیسابقهای در آغوش کشورهای اسلامی جا گرفته (آیا نه که خطر واقعی "ایران" بیشتر از "اسرائیل" برآورد شده؟) و اقتصاد "مادر خط مقاومت" و مردمانش در انزوا روزهای سیاه بیسابقهای سپری میکند که به معنای زوال منابع مالی خط مقاومت است.
این یک واقعیت است که طیف وسیع و متنوعی از مردم ایران دوستدار قاسم سلیمانیاند (به مدد سرکوب وحشت داعش و نه ابقای آلاسد)، در عین حالی که ذینفعان نباید این دوستداری را به "منافع سیاسی و عقیدتی" خود تعمیم دهند، قضاوت در باره اندازه این محبت تا زمانی که "فقط" دوستداران توان و جرئت ابراز نظر دارند، قضاوتی قرین انصاف نخواهد نبود.
**
تکمله: حسین درودیان توییت کرد: «خوشایند نیست اما خیال میکنم شهادت سردارسلیمانی چند پله جایگاه ج.ا. را تنزل داد. نه فقط به این علت که چهره بیهمتای نظام و بلکه نفر دوم کشور حذف شد بلکه به این خاطر که خیلیها فهمیدند در وضعیتی هستیم که در برابر چنین ضربۀ مهلک و اعلام جنگ آشکاری قادر به هیچ واکنش خاصی نیستیم.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر