۱۴۰۰ دی ۳, جمعه

کتابی به اسم "علی حاتمی"

 

چشم‌هایم برق زده بود کتاب فیلمنامه و نمایشنامه‌های علی حاتمی را دیدنی! ... عصر برفی دومین روز ِ آخرین زمستان سده.

بارها پیش خودم گفته بودم چطور نوشته‌های این فیلمساز شاعر (یا شاید: شاعر فیلمساز) با آن دایره وسیع جملات و کلمات ِ گرامی و دوست‌داشتنی و خواب‌ربا روی کاغذ نیامده در دسترس عموم؟ چند باری هم در عوالم فضای مجازی و کتابفروشی‌ها چرخیده بودم به جست‌وجو؛ بی‌نتیجه‌ای.


حال خوشم یاد آمده بود وقتی درست دی‌ماه یازده سال قبل فیلمنامه "درخت گلابی" داریوش مهرجویی و گلی ترقی را پیدا کرده بودم.



"
علی حاتمی" بار اول سال ۷۶ به بازار کتاب آمده بوده، بی‌خبری از من بود، و بعد ۲۱ سال بعدترش: ۱۳۹۷.

بی‌درنگ با "هزار دستان" شروع کرده‌ام.


📝

«خوب ترفندی است، غم را زیر پوست به خانه بردن، محتسب قدرت تجسس ندارد ... وقتی مردهای همسایه آنقدر دیر به خانه می‌روند تا طفل‌ها بخوابند که نان از دست خالی پدر نخواهند، چه جای عشرت؟» / ص ۹۷۳

 

در اینستاگرام


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر