هشتم) دستکم به اعتبار زمان از دسترفتهی بسیار، مهمترین مسئله "میزان اثرگذاری" است؛ شما نمیتوانید بگویید: «آب در هاون میکوبم، چون معتقدم موثر است [موثر در چه کاری؟!] اما در مورد میزان اثرش حرفی نمیزنم»! این به کار "نمایش" میآید! نفس "بیهوده" (و یا "مضر") بودن "فعل"ی، منطقی است که موجب ترک آن فعل شود؛ چه فعل موثر و مفیدی به شما پیشنهاد بشود یا نشود.
نهم) در همه ادواری که امیدوار به عاملیّت رأیهایمان بودهایم (به عنوان هواخواهان اصلاحات و تغییر)، جریان "نه-شنیده" به طور مستمر در حال سازماندهی و نهادسازی - برای مسدود کردن راه امید اکثریت - بوده و از قضا با کمک بیمضایقه نهادهای شبهانتخابی (مجریه و مقننه) برای تامین بودجه و لجستیک. در رادیکالترین وضعیت از "بلهخوانی" از "نه"های اکثریت، به اسم مقابله با "براندازی حکومت"، "شهروندان" براندازی شدهاند و "براندازی شهروند" یعنی "ناامیدی"، وحشت، انزجار سیاسی و کنارهگیری مدنی او.
دهم) ساخت قدرت در ایران به اعتبار این شکل از انتخابات، "شفاف" نیست که باید شفاف شود. انتخابات دو بال دارد (مشارکت و رقابت). در انتخاباتی با یک "بال" و محصور در اعتبار "مشارکت"، وزن قدرتهای اجتماعی همواره مخفی باقی میماند.
یازدهم) "انتخابات" منتهی به این "روند" (چه در مرحله مهندسی و چه در بعد از اعلام نتایج و استقرار به اصطلاح "منتخب") باید از لیست "اکت سیاسی" برای "تغییرخواهی" خارج شود. این اقدام (از موضوعیت خارج کردن "انتخابات" به عنوان اکت سیاسی) خیلی پیشتر از آنکه توسط مای ِ منتقد ِ نوعی صورت پذیرد، توسط همان جریانی صورت گرفته که عظمت انتخابات را تا حد یک عدد ("درصد مشارکت") حقیر کرده است. "محدود" و "مسئول" کردن "همه قدرت" و قدسیزدایی از امر عرفی تدبیر امور مملکت چیزی است که باید "خواسته" شود و این در قالب انتخابات – چه به واسطه وضع قوانین و چه به دلیل مصلحتسنجی و عافیتگزینیهای قوای مجریه و مقننه – میسر نیست.
برای منتقد مستاصل، رأی دادن احتمالا آسانترین راه برای این است که بتواند بگوید: «کاری کردم»؛ عموماً به بهانه "بدتر" نشدن اوضاع. بعدتر اما با "بهتر" نشدن اوضاع وقتی دوباره فهمید: «رئیسجمهوری کارهای نیست»، دیگر نباید بگوید «نگذاشتند» ولی خواهد گفت! آن وقت این مهندسان انتخابات نیستند که "زرنگ" و "باهوش"اند؛ اینهایند که "پررو" و "تنبل"اند؛ که کار سختتر را فرومیگذارند!
کار سختتر، اجماع در شناسایی "علت"ها، آموزش حقوق اساسی ملت به آنان و راستیآزمایی عالمانه و صبورانه مکرر مقدسنماترین اصول تدبیر امور مملکت است.
دوازدهم) نفی تحریم انتخابات به این اعتبار که «مثل سال ۸۴، یک احمدینژاد دیگر رئیسجمهور میشود»، به این معنی است که "هنوز" کسانی احمدینژاد را مهمترین/بدترین مصیبت تاریخ سالهای اخیر کشور میدانند! اینها بالاخره بهانهای برای رأی دادن پیدا میکنند حتی اگر کسی "شبیه" احمدینژاد حق انتخاب شدن پیدا نکند! نیچه در «غروب بتها» (صفحه ۶۵) نوشته بود: «خطایی خطرناکتر از نشاندن پیآمد [معلول] به جای علت نیست. من این را ویرانی راستین عقل میدانم.» نباید جای علت و معلول را جابجا گرفت. برآمدن احمدینژاد "معلول" علتهایی بود که هنوز وجود دارند و شرکت در انتخابات از قضا تقویت همان "علت"هاست.
وقتی مهمترین مشکلات کشور را شفافنبودن مرزهای حکمرانی و مسئولیتپذیری، تضعیف مداوم قدرت "مردم"، تقدم ذاتی "مصلحت" بر "عدالت" و "بقا" بر "کارآمدی"، ترجیح وفاداری به شایستهسالاری در استخدامها، تنزل سیستماتیک معنویت به مناسک فیزیکی و نمایشی، بیاعتنایی به قدرت و هویت برخاسته از "دولت-ملت" و در مقابل، استفاده از سوختی به نام "ایران" برای تاسیس و تقویت "نظام – امت شیعی" (منجر به زنده کردن نزاع تاریخی فرقهای و گلاویز شدن مکرر با دیگران) تلقی نشود، حتماً دلیلی برای رأی دادن پیدا خواهد شد! مجری و داور انتخابات و محصول رأی حتی این مشکلات را به رسمیت نمیشناسند؛ که حتی این مشکلات را نه "مشکلات" که "محسنات" و "مایه اجر و قرب" میدانند!
سیزدهم) سادهدلانهترین پیشفرض من ِ نوعی این است که «اساساً رفع مصائب اقتصادی "خواست صادقانه حضرات" است» ولی اگر پیشفرض حضرات این باشد که رفع این مصائب و بهبود اوضاع اقتصادی منجر به "بسیج اجتماعی" و بسیج اجتماعی منجربه دموکراسیخواهی و پاسخگوکردن "مسئولان" باشد، اصلا چرا باید مصائب برطرف شود؟!
چهاردهم) یکدست شدن هر سه قوه (با بالانشینی رئیسی در مجریه) به بالاگرفتن تعارض درونی جریان موسوم به "انقلابی" منجر خواهد شد.
رئیسی در بهترین حالت موانعی را از سر راه بر خواهد داشت که قرار نبوده دولت غیرانقلابی بتواند از سر راه بردارد (مثل مذاکره، انواع نرمشها و امثالهم). کشور دچار مشکلاتی "ذاتی (و نهادینه) شده" در حوزه "فلسفه حکومت" است که خواه-ناخواه به طور اتوماتیک به تولید مشکلات در فرمهای دیگر منجر خواهد شد. با ملاحظه این بازتولیدها، جریان انقلابی به خودتخریبی رو خواهد آورد.
پانزدهم) فارغ از اینکه "دستاورد" و "بزرگ" چیست، محل انتظار برای مشاهده دستاورد هم مهم است؛ آن دستاورد شاید در "بینش" خودمان باشد؛ گاهی دستاورد این است که بدانی باید از ادامه راه رفتن در این دهلیز ناامید شوی، "نور"ی پیدا نیست، "راهی دیگر"!
از اولین انتخاباتی که در آن واجد شرایط رای دادن بودم و شرکت کردم (مجلس چهارم، سال 71) در همه انتخاباتها شرکت کرده و رای دادهام غیر از سه انتخابات؛ مرحله اول انتخابات ریاستجمهوری سال 84 که کل روز رایگیری مسافرت بودم، اولین انتخابات مجلس بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 (مجلس نهم، اسفند 90) و انتخابات مجلس یازدهم (اسفند 98). این دو انتخابات آخری را به قصد و نیت قبلی رأی ندادم. حالا هم تصمیم قطعی دارم در انتخابات شرکت نکنم؛ چون با همه "خودفریبی" و "دیرفهمی"ها حالا میدانم سازوکار تغییر در این "چارچوب آزموده"، شناسایی و "خنثی" شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر