آریل دورفمن (اکنون 81 ساله) در آرژانتین به دنیا آمده، پدربزرگ و مادربزرگش از یهودیهای روسیه بودهاند که اوایل قرن بیستم، به آرژانتین مهاجرت کرده بودند. پدرش اقتصاددانی چپگرا بود که بعدتر از آرژانتین به آمریکا مهاجرت کرد. در دوره مککارتیسم در آمریکا، ناچار به شیلی مهاجرت کردند. دورفمن ملیت شیلیایی گرفت. او بعدها مشاور فرهنگی آلنده (رئیسجمهوری شیلی) شد. بعد از کودتا علیه آلنده، به اروپا گریخت و به یک فعال علیه پینوشهی کودتاگر تبدیل شد. او رمان "بیوهها" را در همین دوران نوشت. قبلا کتاب "شکستن طلسم وحشت" او را معرفی کردهام که عموما به روایت رنج مخالفان در دوره پینوشه و پیگیریهای قضایی علیه این دیکتاتور اختصاص دارد. دورفمن برای بالابردن امکان انتشار کتابش در شیلی ِ دوره پینوشه، دو ابتکار به خرج داده بود؛ با وجود اینکه خواسته بود رنج مادران و زنانی را که مردانشان به دلایل سیاسی (در شیلی و آمریکای جنوبی) ناپدید میشدند روایت کند اما داستان را به یک روستای "یونانی" در چهل سال قبلتر برده بود و نه "شیلی" یا هر کشور دیگری در آمریکای جنوبی، بعد "بیوهها" را زیر نام مستعاری برای ناشری فرستاده بود که امکان کار در شیلی داشت. ناشر امّا زیر بار انتشار نرفته بود و آریل دورفمن هم داستان را عوض نکرده بود و به همان شکل منتشر کرده بود ... رمان تکاندهندهای است و بسیار خواندنی. قهرمان، پیرزنی است به اسم "سوفیا آنگلوس" که پدرش، همسرش و پسرانش ناپدید شدهاند اما رودخانه دو جنازه با خود آورده است. ارتش جنازهها را سرخود دفن میکند. سوفیا با لجاجت تمام نمیخواهد کوتاه بیاید؛ میگوید جنازهها، جنازههای کسان اویند. زنان دیگر نیز معترض میشوند و ارتش را دچار مخمصه میکنند ...
«به تفاوتهایمان نگاه کن ]تفاوت بین مردم و نیروهای سرکوبگر[. تفاوتها. منظورم این نیست که آنها ثروتمندند و ما فقیر یا آنها مسلحند و ما بیدفاع یا آنها همه چیز را در اختیار دارند و ما، خب، ما ... به این نگاه کن که آنها خالیاند، خالی، میفهمی، و ما ... واضح است که ما چگونهایم. آنها خالیاند. اگر بازشان کنی، کمی خون افسرده و کمی چرک بیرون میریزد و بعد از مدتی حتی دل و رودهشان هم ناپدید میشود، به همین علت است که وقتی میمیرند، برای همیشه میمیرند.» (ص 196)
.
این رمان، در قطع جیبی در 208 صفحه با ترجمه بهمن دارالشفایی منتشر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر