۱۳۹۸ اسفند ۱۲, دوشنبه

موسیقی


این چند وقت اخیر با شنیدن تِرک  Near Light از Ólafur Arnalds (آهنگساز جوان ایسلندی) حالم دگرگون می‌شود؛ انگاری حتی صدای تپش قلب و نفس کشیدن‌ هم مزاحم می‌شود. از حرف زدن باز می‌مانم. توی ماشین هم، در خلوت، آلبومی از "یانی" گوش می‌کنم که روی تِرک "صد"ام‌اش خودم اسم گذاشته‌ام. انگاری که انسانی است؛ رنجور و آرام شروع می‌شود، هر چه پیش می‌رود باشکوه‌تر می‌شود، از رنج نمی‌کاهد ولی پرشکوه و پرشکوه‌تر می‌شود. یک نوری توی رگ‌ها می‌دواند. مرا "یاد" زنده می‌کنند این نواها، نجواها. دوست‌شان دارم. در آلبوم موسیقی متن فیلم Amelie (یان تیرسن) هم، آن تِرکی که انگاری با صدای ماشین تایپ قدیمی شروع می‌شود، خیلی خوش است. خیلی از قطعات این آلبوم را شش سال قبل، هورت کشیده بودم، و دو ترانه از این آلبوم؛ یکی با صدای مردی (به انگلیسی) و دیگری با صدای زنی (به فرانسوی). این آلبوم را سر کار، با صدای کم، به سختی و لذت، گوش می‌کنم ... من اسم‌ها را به خاطر نمی‌سپارم و هیچ وقت هم نمی‌توانم خواننده‌ یا آهنگسازی را پیدا کنم که بگویم محبوب من است. من "حس" ترانه و موسیقی را به خاطر می‌سپارم؛ "این" آری، "آن" نه و چه بسا "این" و "آن" هر دو از یکی. "یادگار دوست" را هر کس دیگری این طوری خوانده بود که شهرام ناظری خوانده، و آن "آقا" دکلمه کرده، حتما محبوب من بود؛ بهترین ِ موسیقی سنتی و خب از "قضا" کسی این طور عالی کار نکرده در کنار هم که کامبیز روشن‌روان و شهرام ناظری و آن "آقا" و "یادگار دوست" ... من همه این اسم‌ها را از یاد خواهم برد و مثلا فقط به یاد خواهم آورد که آلبوم موسیقی متن Amelie پر از لحظه‌های لمس تاراج زمان و عشق است؛ مخصوصا آن ترانه نمی‌دانم به چه اسمی با صدای زنی نمی‌دانم به چه اسمی که انگار "زمان" او را از ازل با خود برده، دور ِ دور ِ دور.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر