۱۳۹۸ بهمن ۲۳, چهارشنبه

به "دلیل" فروغ

همیشه دلم خواسته بود به "دلیل" فروغ، عده‌ای دور هم جمع شویم. در فرهنگان تلاش کردم هشتادوپنجمین سالروز تولدش را جشن بگیریم (8 دی)، نشد، اما برای پنجاه‌وسومین سالگرد کشته شدن‌اش، برنامه مهیا و مقدور شد. فردا (پنج‌شنبه، 24 بهمن 98)، سالگرد درگذشت فروغ است و چون برنامه‌های فرهنگی ثابت ما روزهای سه‌شنبه است، این مراسم را روز گذشته برگزار کردیم. گفته بودم "مرگ عصیانگر" را (نوشته علی بزرگیان در شماره 64 اندیشه‌پویا) و بخشی از گفت‌وگوی خواندنی صدرالدین الهی را با فروغ (در 53 سال قبل) روخوانی خواهم کرد، فیلم "خانه سیاه است" را خواهیم دید و فاطیما سیاحتی و علیرضا سلطانی شعر خواهند خواند. قبل از علیرضا سلطانی، قرار بود حامد رحمتی بیاید، یک روز قبل پیامک داد که نمی‌آیم، کس دیگری بیاید. علیرضا بازرگان عزیز پیشنهاد کرده بود او بیاید وقتی مشورت خواسته بودم. پیامک حامد رحمتی مودبانه بود ولی دلیل‌اش محقر؛ که «چرا اسم من در پوستر نیامده؟» و اسم کسی جز فروغ در پوستر نبود. رهایش کردم برای همیشه ... آرش در فرهنگان پوستر خیلی خوبی طراحی کرد و خودش و علیرضا و خانم رحیمی هم خیلی کمک کردند برای تهیه و تدارک برنامه، خانم افراسیابی هم کمک کرد در آماده کردن دو جلد کتاب هدیه برای سیاحتی و سلطانی که پول یکی را خودم حساب کردم چون فراتر از جواز هزینه‌کرد برای مراسم بود! ما هنوز ویدئوپروژکتور هم نداریم و هر بار کرایه آن هم بیشتر از صدهراز تومان هزینه دارد ... نهایتاً فضای خوبی مهیا شد ... و دو بار چشمانم از اشک، تر شد؛ آنگاه که به تنهایی، قبل از شروع برنامه، در سالن تاریک بودم و خیال کردم همه فروغ‌های توی سالن، از روی جلد کتاب‌ها تا عکس روی میزش پشت آن شمع‌های روشن، به من لبخند می‌زنند؛ که شمعی به یادش برافروخته‌ایم، و دیگر بار، وقتی برای جماعت گفت‌وگوی صدرالدین الهی را با فروغ می‌خواندم و به فراز پایانی‌اش رسیدم؛ «دریغ من در این دم که از بازنوشتن این گفت‌وگوها فارغ شده‌ام این است که فروغ واقعا نیست و جای او بسیار خالی است ...» و ناخواسته و بغض در گلو «فروغ واقعا نیست» را دوبار تکرار کرده بودم ... فاطیما سیاحتی خیلی متین و موقر، "فتح باغ" فروغ را از حفظ خواند و اشعاری از خودش را؛ با مقدمه‌ای کوتاه درباره "خانه سیاه است" اما علیرضا سلطانی بُرید رسماً! حرف‌های نامربوط و بودار و نابجا زیاد زد و فقط یک شعر کوتاه خواند از خودش. خیلی ناراحت شدم. بعد از مراسم اما ماجرا را به شوخی گرفتیم؛ «شب اگر سالم رسیدی خانه، خبرمان کن»! بعد هم که فایل پخش زنده را از روی حساب کاربری اینستاگرام فرهنگان، حذف کردیم. با حامد رحمتی، علیرضا سلطانی هم رفت داخل بلک‌لیست ... 

دلشاد شده بودم ... برنامه را ایستاده با خواندن این فراز آخرین "تولدی دیگر" تمام کردم:

من
پری کوچک غمگینی را
می‌شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی‌لبک چوبین
می‌نوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه می‌میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد.

  






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر