اشاره: مروری بر کتاب «فروپاشی» نوشته بودم؛ مجله عزیز «اندیشه پویا» در شماره 60 (مرداد 98) با حذف بخشهایی (رنگ قرمز در متن زیر)، آن را منتشر کرده است.
متن کامل:
* فروپاشی – نگاهی به درون رژیم شاه؛ بحرانها، تضادها و ناکامیهایش
/ هدی صابر / بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه / چاپ اول، 1398 / 260 صفحه / 40000
تومان
هشت سال بعد از درگذشت پرابهام «هدی
رضازاده صابر» (1390 – 1337) در زندان، کتاب
«فروپاشی»، حاصل پژوهشهای دهه شصت این پژوهشگر و روزنامهنگار درباره «روند» افول
قدرت رژیم پهلوی و «فروپاشی» نظام شاهنشاهی، منتشر شد. هدی صابر ِ 24 ساله، نیاز
به این پژوهش را درباره «فرایند» سقوط و فروپاشی، با استناد به منابع داخلی و خارجی،
در حالی در سال 1361 احساس کرده بود که به نوشته سعید مدنی در مقدمه، کتاب
«اتفاقاً زمان بسیار مناسبی» (بهار 98) برای انتشار پیدا کرده شاید از جمله به این
دلیل که «مدتهاست که غلطی رایج ترویج و تبلیغ میشود که به موجب آن سقوط رژیم
پهلوی محصول توطئه یا تلاش نیروهای داخلی یا خارجی بوده است» (مقدمه – صفحه 14).
سعید مدنی در مقدمه تاکید دارد که پیش فرض «گروههای سنّی جوان» در طرح پرسش «چرا
انقلاب کردید؟» این است که «گروهی از مردم بدون وجود کمترین ایراد یا اشکال اساسی
در رژیم شاه و حتی درحالی که آن رژیم در اوج تمدن و اقتدار بود تصمیم گرفتند آن را
ساقط کنند» و پژوهش هدی صابر در «فروپاشی»، اینک به کار زیر سوال بردن این پیشفرض
آمده است.
«فروپاشی» در دو بخش «نگاهی به جهان» و «اقتصاد در بحران» و زیر 21
عنوان فرعی، از بررسی وضعیت اقتصادی و سیاسی جهان در دهه
50 خورشیدی (70 میلادی) به خصوص شرایط داخلی و بینالمللی «امپریالیسم آمریکا» کار
را شروع و سپس از «بیرون» به «درون» پای گذاشته و به روایت و تحلیل اوضاع کشور میپردازد.
کتاب تاکید دارد که «نباید» آن را تحلیل انقلاب و توضیح شرایط سیاسیاجتماعی منجر
به سقوط رژیم شاه دانست بلکه باید آن را علتیابی درونی از هم پاشیدن نظام به حساب
آورد(صفحه 24).
در بخش اول (نگاهی به جهان)، نقطه عطف توجه، روی کار آمدن
دمکراتها به رهبری جیمی کارتر در کاخ سفید (زمستان 55) است؛ تیمی که نشانههای
روشنی از اصرار بر تعدیل خریدهای نظامی ایران، مسائل حقوق بشری و جلوگیری از
افزایش قیمت نفت بروز داده بود؛ «رژیم شاه در تاریخچه روابط خود با آمریکا، در
زمانی که دمکراتها به قدرت رسیدهاند، با مشکلاتی مواجه بوده است»(صفحه 77). این
تیم بر ویرانهای به جا مانده از جمهوریخواهان ایستاده بود که تبعات اقتصادی جنگ
ویتنام، تورم و رکود و بیکاری فزاینده، گسترش جنبشهای ضدامپریالیستی و مصائب ناشی
از رسوایی واترگیت از آن جمله بود.
نویسنده بر این باور است اوج گرفتن انتقادها از ایران از
مقصد آمریکا، البته به قصد «اصلاح نظام جهت نیل به تضمینهای لازم برای ثبات بود»
و «علیرغم انتقادات به میان آمده در مقاطع مختلف ]درباره خریدهای نظامی، عدم
استفاده از درآمدهای سرشار نفتی در مسیر رفع نابسامانیهای مشهود اقتصادی و
اجتماعی، رعایت حقوق بشر[ مسئولان ایالات متحده، ارزشها و امتیازات
ویژه ایران را مورد تاکید قرار داده و بر نقش حساس ایران تاکید داشتند»(صفحه 104).
تنش در روابط ایران و آمریکا چنان اوج گرفته بود که شاه که شهریور
54 به شبکه سراسری آلمان گفته بود: «آمریکا هدفهای استعماری و امپریالیستی را
دنبال نمیکند ... به طور کلی، سیاست آمریکا در جهت سیاست مستقل ملی ایران است»
(صفحه 81) در شهریور 56، 9 ماه بعد از روی کار آمدن کارتر، به روزنامه کیهان گفت:
«استعمارگران یکباره لیبرال و آزادیخواه و مدافع حقوق انسانها شدند»(صفحه 116).
با این همه سفر آبان 56 شاه به آمریکا و سپس سفر دو ماه
بعدتر کارتر به ایران، با سرعت یخهای یکساله را آب کرد؛ نیازهای متقابل طرفین به
یکدیگر مانع از آن بود که دوره کدورتها به درازا بکشد (صفحه 129)؛ شاه از تلاش
برای افزایش بهای نفت دست شست (صفحه 128)، کارتر گفت: «آمریکا نیازهای نظامی ایران
را تامین میسازد» (صفحه 131) و مشاور امنیت ملی کارتر (برژینسکی) هم نوشت: «شاه را تشویق کردیم که به
موازات برنامههای بلندپروازانه خود برای مدرنیزه کردن ایران، گامهای سریعتری در
طریق استقرار دموکراسی و حکومت سلطنت مشروطه در ایران بردارد» (صفحه 133).
نیمه دوم کتاب در بخش «اقتصاد در بحران»، بر مدار روایت عواقب سوء
اجرای برنامه پنجم عمرانی و تلاش برای «تصحیح» خطاهای این برنامه در قالب برنامه ششم
پرداخته است.
رشد انفجاری قیمت نفت منجر به
این شده بود که درآمد نفتی از 4.94 میلیارد دلار در سال 52، با 4.7 برابر شدن به
20.9 میلیارد دلار در سال 56 برسد (صفحه 144) اما استفاده نادرست از این منابع
ارزی غیرمترقبه و توان ناکافی اقتصاد برای جذب آن، «بحران همه جانبهای را برای
نظام به بارآورد به طوری که سال پایانی برنامه پنجم (1356)، سال «بحران» لقب میگیرد»(صفحه
143).
نویسنده در ادامه به بحران برق، مسکن، آب، ترافیک و تورم و به تبع آنان
به بروز بحرانهای اجتماعی (در صفحه 153) در این دوره اشاره و یادآوری میکند:
«شاه اینک بزرگترین منتقد درون نظام محسوب میشود» (صفحه 169)، حالا نقشه راه هم مشخص
شده است؛ عبدالمجید مجیدی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه اعلام میکند:
«برنامه ششم باید برای رساندن ایران به اقتصاد بدون نفت تدوین شود»(صفحه 166).
«فروپاشی» تاسیس حزب رستاخیز را نیز در جهت همین حرکتهای «تصحیحی»
ارزیابی میکند و بر این باور است: «اعلام تاسیس حزب واحد رستاخیز، زائیده ضرورتها
و آغازی بر دوره جدید سیاسی بود» (صفحه 174) و «حزب در صدد بود خود را برای اداره
وسیعتر سیاسی جامعه پس از گسترش آزادیها آماده سازد» (صفحه 178) ولی نهایتاً
اضمحلال حزب رستاخیز همزمان با اوج گرفتن ناآرامیها، خود به نقطه آغاز روند
فروپاشی تبدیل شد (صفحه 251).
کتاب، کابینه جمشید آموزگار را «نقطه عطف دیگری» در پروسه تغییر و
تصحیح رژیم ارزیابی میکند و یکی از نقاط بارز کابینه وی را سنخ اقتصادی و قرابت
آن با بخش خصوصی اعلام و نتیجهگیری میکند: کابینه آموزگار «آماده برخورد با
اقتصاد آشفته است» (صفحه 187). «فروپاشی» در معرفی جمشید آموزگار، از او به عنوان
وزیر سابق امور اقتصادی و دارایی و وزیر خارجه نام میبرد (صفحه 184) ]آموزگار وزیر خارجه نبود؛ او پس از
کنار رفتن از وزارت دارایی، وزیر کشور شد ولی همچنان نماینده ایران در اوپک باقی ماند[ و با توجه
به سابقه اشتغال وی در سازمان ملل (و اعزام به ایران در دوره نخستوزیری محمد مصدق
«تحت محمل «بررسی منابع آبهای زیرزمینی ایران» درکنار چند آمریکایی» و سه سال
عضویت در «هیئت عملیات اقتصادی آمریکا در ایران» با طعنه اعلام میمیکند: «بدین
ترتیب آموزگار ایرانی دوبار از سوی آمریکا در ایران مامور به خدمت شده بود.»
با این حال کلیّت برنامه ششم نیز به لحاظ تناقضهای درونی مفید واقع
نمیشود چون به رغم همه ادعاهای رژیم مبنی بر «تصحیح خود»، برنامه ششم بر مدار
سابق است؛ «رژیم میخواهد عدم تعادلهای مشهود را رفع کند و هم بلندپروازیهای
قبلی را داشته باشد، هم میخواهد کمربندها را محکم کند و به ریختوپاشها پایان
دهد و هم طرحهای قبلی را ادامه دهد»(صفحه 236).
در حوزه سیاسی نیز به تعبیر سفیر وقت آمریکا در ایران؛ «شاه قمار بزرگ
ناآشنایی را شروع کرد» و به فرمانده وقت ژاندارمری گفت: «تصمیم گرفتهایم به مردم
آزادی داده شود» (صفحه 241) ولی «هنگامی که رژیم ِ ضدتودهای میرفت تا روزنههایی
برای توده باز کند، اعتراضات و کینهها یک به یک تظاهر نمود» (صفحه 243) و کار به
آنجا رسید، شاهی که در میانه خرداد 57 گفته بود «عدهای میگویند این آزادیها
باعث هیاهو و حمله به بانک و شکستن شیشهها شده است ولی من میگویم این قیمتی است
که ما باید برای رسیدن به هدف (حداکثر آزادی در حدود قوانین ملت) بپردازیم»، 70
روز بعد در 26 مرداد 57 بگوید: «من فکر نمیکردم قیمتی که برای آزادی میپردازیم
آنقدر گران باشد» (صفحه 247). اینها همه در حالی که آمریکا نیز در کادر تناقض
قرار گرفته است؛ کارتر دو روز بعد از کشتار 17 شهریور با شاه تماس تلفنی میگیرد و
پس از اعلام حمایت از وی، اظهار امیدواری میکند اقدامات در جهت آزادی سیاسی اعلام
شده، توسط دولت ادامه یابد.
هدی صابر در این کتاب بر این باور است که «نظام ذاتاً آمادگی برای فضای
جدید سیاسی نداشت» (صفحه 254)، بحرانهای اقتصادی و سیاسی همزمان شدند، سنتهای تاریخ و جامعه وارد عمل شدند (صفحه 255)، شاه بیصلاحیتی
خود را در ایجاد جامهی مرفه و سیاسی محدود نشان داد (صفحه 259)، با جامعه به
عنوان پدیدهای ایستا و بیتحرک برخورد کرد (صفحه 257)، و رژیم به مثابه یک «بیمار
در زیر جراحی جان سپرد»(صفحه 254).
سعید مدنی (جامعه شناس) مقدمه بر «فروپاشی» را با این جمله تمام کرده:
«تاریخ وجود هیچ نظام مصون از خطا و جاودانهای را گزارش نکرده است»؛ گو تلاشی در ادامه راهی که انتشار این کتاب را در این مقطع با
توجه به فضای سیاسی – اجتماعی کشور، مغتنم مینُماید و همگان را به مرور مستندات، پرهیز
از هیجان و احساسات ِ صرف و علتیابیها در درون فرا میخواند.
«فروپاشی» تهی از اسامی و خط و ربطهای سیاسی و ایدئولوژیک مخالفان و
دشمنان شاه است و این نیست به خاطر همان قاعدهای که این کتاب اصرار دارد با آن
شناخته شود: «کتاب را «نباید» تحلیل انقلاب و توضیح شرایط سیاسیاجتماعی منجر به
سقوط رژیم شاه دانست بلکه باید آن را علتیابی درونی از هم پاشیدن نظام به حساب
آورد.»
*
به نظر میرسد در چاپهای بعدی کتاب، دقت فزونتری در ویراستاری شکلی
صفحات لازم باشد. یکی از اشکالات در این بخش، به هم خوردن فرم نقلقولهاست؛ نمونه
آن در صفحات 104، 113، 118، 153 و 164 قابل مشاهده است وقتی که اندازه فونت ادامه یا
اصل نقل قولها با نوشته نویسنده درهم آمیخته و ممکن است خواننده را سردرگم کند. اعداد مربوط به افزایش شاخص قیمت کالاها در صفحه 125 نیز باید اصلاح
شود؛ اما مهمتر شاید این باشد که نام صاحب اثر روی جلد (عکس از جمعیت
انبوه انقلابی) اعلام و قید شود: «مریم زندی».
متن چاپ شده:
علتیابی درونی فروپاشی
درباره کتاب «فروپاشی»، برآمده از یادداشت های دوران جوانی هدی صابر
فروپاشی نگاهی به درون رژیم شاه، بحرانها، تضادها
و ناکامیهایش / هدی صابر / بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه / چاپ اول، ۱۳۹۸
/۲۶۰ صفحه / ۴۰۰۰۰ تومان
هشت سال بعد از درگذشت هدی رضازاده صابر در زندان، کتاب فروپاشی حاصل پژوهشهای دهه شصت این پژوهشگر و روزنامهنگار درباره «روند» افول قدرت و فروپاشی رژیم پهلوی منتشر شد. هدی صابر بیست و چهار ساله نیاز به این پژوهش را درباره «فرایند» سقوط و فروپاشی، با استناد به منابع داخلی و خارجی، در سال ۱۳۶۱ احساس کرده بود اما به نوشته سعید مدنی در مقدمه، این کتاب «اتفاقا زمان بسیار مناسبی برای انتشار پیدا کرده» از جمله به این دلیل که «مدتهاست که غلطی رایج ترویج و تبلیغ می شود که به موجب آن سقوط رژیم پهلوی محصول توطئه با تلاش نیروهای داخلی یا خارجی بوده است.» (ص. ۱۴) سعید مدنی در مقدمه کتاب اشاره می کند که «گروههای سنی جوان» در طرح پرسش «چرا انقلاب کردید؟» این پیشفرض را دارند که گروهی از مردم بدون وجود کمترین ایراد یا اشکال اساسی در رژیم شاه و حتا در حالی که آن رژیم در اوج تمدن و اقتدار بود تصمیم گرفتند آن را ساقط کنند، اما «فروپاشی» اینک این پیش فرض را زیر سؤال میبرد.
فروپاشی در دو بخش «نگاهی به جهان» و «اقتصاد در بحران» زیر ۲۱ عنوان فرعی، تدوین شده است. اگر از بخش اول «نگاهی به جهان » بگذریم، مهمترین بخش کتاب نیمه دوم آن است که به شرایط داخلی ایران نظر میاندازد.
در بخش اقتصاد در بحران» به عواقب سوء اجرای برنامه پنجم عمرانی و تلاش برای تصحیح خطاهای این برنامه در قالب برنامه ششم اشاره شده است و این که رشد انفجاری قیمت نفت درآمد نفتی ایران را از 4.94 میلیارد دلار در سال ۱۳۵۲ با 4.7 برابر شدن به 20.9 میلیارد دلار در سال ۱۳۵۶ رسانده بود (ص ۱۴۴)، اما استفاده نادرست از این منابع ارزی غیرمترقبه و توان ناکافی اقتصاد برای جذب آن، «بحران همه جانبهای را برای نظام به بار آورد به طوری که سال پایانی برنامه پنجم (۱۳۵۶)، سال "بحران" لقب میگیرد.» (ص ۱۴۳)
نویسنده در ادامه به بحران برق، مسکن، آب، ترافیک و تورم و به تبع آنان به بروز بحران های اجتماعی در این دوره اشاره میکند و این که «شاه اینک بزرگترین منتقد درون نظام محسوب میشود.» (ص ۱۶۹) حالا نقشه راه هم مشخص شده است؛ عبدالمجید مجیدی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه اعلام میکند: «برنامه ششم باید برای رساندن ایران به اقتصاد بدون نفت تدوین شود.» (ص ۱۶۶) فروپاشی تأسیس حزب رستاخیز را نیز در جهت همین حرکت های «تصحیحی» ارزیابی می کند: «علام تأسيس حزب واحد رستاخیز، زاییده ضرورت ها و آغازی بر دوره جدید سیاسی بود» (ص ۱۷۴) و «حزب در صدد بود خود را برای اداره وسیع تر سیاسی جامعه پس از گسترش آزادی ها آماده سازد.» (ص. ۱۷۸) ولی نهایتا اضمحلال حزب رستاخیز همزمان با اوج گرفتن ناآرامیها، خود به نقطه آغاز روند فروپاشی تبدیل شد.
هدی صابر کابینه جمشید آموزگار را «نقطه عطف دیگری» در پروسه تغییر و تصحیح رژیم میداند و یکی از نقاط بارز کابینه او را سنخ اقتصادی و قرابت آن با بخش خصوصی اعلام و نتیجهگیری میکند: کابینه آموزگار آماده برخورد با اقتصاد آشفته است.» (ص ۱۸۷) با این حال، کلیت برنامه ششم نیز به لحاظ تناقضهای درونی مفید واقع نمیشود چون به رغم همه ادعاهای رژیم مبنی بر «تصحيح خود». برنامه ششم بر مدار سابق است: «رژیم می خواهد عدم تعادلهای مشهود را رفع کند و هم بلندپروازیهای قبلی را داشته باشد، هم میخواهد کمربندها را محکم کند و به ریختوپاشها پایان دهد و هم طرحهای قبلی را ادامه دهد.» (ص ۲۳۶)
در چنین شرایط نابسامانی به لحاظ اقتصادی بود که در حوزه سیاسی نیز شاه به تعبیر سفیر وقت امریکا در ایران «قمار بزرگ ناآشنایی را شروع کرده» و به فرمانده وقت ژاندارمری گفت: «تصمیم گرفتهایم به مردم آزادی داده شود.» (ص. ۲۴۱) بدین ترتیب هنگامی که رژیم ضدتودهای میرفت تا روزنههایی برای توده باز کند، اعتراضات و کینهها یک به یک تظاهر نمود» (ص ۲۴۳) و کار به آنجا رسید که شاهی که در میانه خرداد ۱۳۵۷ گفته بود «عدهای میگویند این آزادیها باعث هیاهو و حمله به بانک و شکستن شیشهها شده است ولی من میگویم این قیمتی است که ما باید برای رسیدن به هدف (حداکثر آزادی در حدود قوانین ملت) بپردازیم»، هفتاد روز بعد در بیست و ششم مرداد ۱۳۵۷ بگوید: «من فکر نمیکردم قیمتی که برای آزادی میپردازیم آن قدر گران باشد.» (ص ۲۴۷)
فروپاشی در دو بخش «نگاهی به جهان» و «اقتصاد در بحران» زیر ۲۱ عنوان فرعی، تدوین شده است. اگر از بخش اول «نگاهی به جهان » بگذریم، مهمترین بخش کتاب نیمه دوم آن است که به شرایط داخلی ایران نظر میاندازد.
در بخش اقتصاد در بحران» به عواقب سوء اجرای برنامه پنجم عمرانی و تلاش برای تصحیح خطاهای این برنامه در قالب برنامه ششم اشاره شده است و این که رشد انفجاری قیمت نفت درآمد نفتی ایران را از 4.94 میلیارد دلار در سال ۱۳۵۲ با 4.7 برابر شدن به 20.9 میلیارد دلار در سال ۱۳۵۶ رسانده بود (ص ۱۴۴)، اما استفاده نادرست از این منابع ارزی غیرمترقبه و توان ناکافی اقتصاد برای جذب آن، «بحران همه جانبهای را برای نظام به بار آورد به طوری که سال پایانی برنامه پنجم (۱۳۵۶)، سال "بحران" لقب میگیرد.» (ص ۱۴۳)
نویسنده در ادامه به بحران برق، مسکن، آب، ترافیک و تورم و به تبع آنان به بروز بحران های اجتماعی در این دوره اشاره میکند و این که «شاه اینک بزرگترین منتقد درون نظام محسوب میشود.» (ص ۱۶۹) حالا نقشه راه هم مشخص شده است؛ عبدالمجید مجیدی وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه اعلام میکند: «برنامه ششم باید برای رساندن ایران به اقتصاد بدون نفت تدوین شود.» (ص ۱۶۶) فروپاشی تأسیس حزب رستاخیز را نیز در جهت همین حرکت های «تصحیحی» ارزیابی می کند: «علام تأسيس حزب واحد رستاخیز، زاییده ضرورت ها و آغازی بر دوره جدید سیاسی بود» (ص ۱۷۴) و «حزب در صدد بود خود را برای اداره وسیع تر سیاسی جامعه پس از گسترش آزادی ها آماده سازد.» (ص. ۱۷۸) ولی نهایتا اضمحلال حزب رستاخیز همزمان با اوج گرفتن ناآرامیها، خود به نقطه آغاز روند فروپاشی تبدیل شد.
هدی صابر کابینه جمشید آموزگار را «نقطه عطف دیگری» در پروسه تغییر و تصحیح رژیم میداند و یکی از نقاط بارز کابینه او را سنخ اقتصادی و قرابت آن با بخش خصوصی اعلام و نتیجهگیری میکند: کابینه آموزگار آماده برخورد با اقتصاد آشفته است.» (ص ۱۸۷) با این حال، کلیت برنامه ششم نیز به لحاظ تناقضهای درونی مفید واقع نمیشود چون به رغم همه ادعاهای رژیم مبنی بر «تصحيح خود». برنامه ششم بر مدار سابق است: «رژیم می خواهد عدم تعادلهای مشهود را رفع کند و هم بلندپروازیهای قبلی را داشته باشد، هم میخواهد کمربندها را محکم کند و به ریختوپاشها پایان دهد و هم طرحهای قبلی را ادامه دهد.» (ص ۲۳۶)
در چنین شرایط نابسامانی به لحاظ اقتصادی بود که در حوزه سیاسی نیز شاه به تعبیر سفیر وقت امریکا در ایران «قمار بزرگ ناآشنایی را شروع کرده» و به فرمانده وقت ژاندارمری گفت: «تصمیم گرفتهایم به مردم آزادی داده شود.» (ص. ۲۴۱) بدین ترتیب هنگامی که رژیم ضدتودهای میرفت تا روزنههایی برای توده باز کند، اعتراضات و کینهها یک به یک تظاهر نمود» (ص ۲۴۳) و کار به آنجا رسید که شاهی که در میانه خرداد ۱۳۵۷ گفته بود «عدهای میگویند این آزادیها باعث هیاهو و حمله به بانک و شکستن شیشهها شده است ولی من میگویم این قیمتی است که ما باید برای رسیدن به هدف (حداکثر آزادی در حدود قوانین ملت) بپردازیم»، هفتاد روز بعد در بیست و ششم مرداد ۱۳۵۷ بگوید: «من فکر نمیکردم قیمتی که برای آزادی میپردازیم آن قدر گران باشد.» (ص ۲۴۷)
هدی صابر بدین ترتیب نتیجه میگیرد که «نظام ذاتا آمادگی برای فضای جدید سیاسی نداشت» (ص. ۲۵۴) و با همزمانی بحرانهای اقتصادی و سیاسی، در حالی که شاه بیصلاحیتی خود را در ایجاد یک جامعه مرفه و سیاسی محدود نشان داد و با جامعه به عنوان پدیدهای ایستا و بیتحرک برخورد کرد، «رژیم به مثابه یک بیمار در زیر جراحی جان سپرد.» (ص ۲۵۴)
سعید مدنی مقدمهاش بر فروپاشی را با این جمله تمام کرده است که «تاریخ وجود هیچ نظام مصون از خطا و جاودانهای را گزارش نکرده است». «فروپاشی» تهی از روایت خط و ربطهای سیاسی و ایدئولوژیک مخالفان و دشمنان شاه است و این نیست به خاطر همان قاعدهای که این کتاب اصرار دارد با آن شناخته شود: «کتاب را نباید تحلیل انقلاب و توضیح شرایط سیاسی-اجتماعی منجر به سقوط رژیم شاه دانست بلکه باید آن را علتیابی درونی از هم پاشیدن نظام به حساب آورد.»
کتاب خواندنی «فروپاشی» را در چاپهای بعد شاید با کمی اصلاحات بتوان پیراستهتر کرد. به لحاظ شکلی در جاهایی از کتاب فرم نقل قولها به هم ریخته و نقل قولها با نوشته نویسنده در هم آمیخته است و ممکن است خواننده را سردر گم کند (نمونه آن در صفحات 104، 113، 118، 153 و 164). برخی اغلاط تاریخی نیز به کتابی که هدی صابر در بیست و چهار سالگی نوشته، راه یافته که میتواند ویرایش و اصلاح شود؛ مثلا این که در معرفی جمشید آموزگار از او به عنوان وزیر سابق امور اقتصادی و دارایی و وزیر خارجه نام برده شده در حالی که آموزگار وزیر خارجه نبوده است و مهمتر شاید این که نام مریم زندی، صاحب اثر روی جلد (عکس از جمعیت انبوه انقلابی) نیز جایی در شناسنامه کتاب اعلام و قید شود.
سعید مدنی مقدمهاش بر فروپاشی را با این جمله تمام کرده است که «تاریخ وجود هیچ نظام مصون از خطا و جاودانهای را گزارش نکرده است». «فروپاشی» تهی از روایت خط و ربطهای سیاسی و ایدئولوژیک مخالفان و دشمنان شاه است و این نیست به خاطر همان قاعدهای که این کتاب اصرار دارد با آن شناخته شود: «کتاب را نباید تحلیل انقلاب و توضیح شرایط سیاسی-اجتماعی منجر به سقوط رژیم شاه دانست بلکه باید آن را علتیابی درونی از هم پاشیدن نظام به حساب آورد.»
کتاب خواندنی «فروپاشی» را در چاپهای بعد شاید با کمی اصلاحات بتوان پیراستهتر کرد. به لحاظ شکلی در جاهایی از کتاب فرم نقل قولها به هم ریخته و نقل قولها با نوشته نویسنده در هم آمیخته است و ممکن است خواننده را سردر گم کند (نمونه آن در صفحات 104، 113، 118، 153 و 164). برخی اغلاط تاریخی نیز به کتابی که هدی صابر در بیست و چهار سالگی نوشته، راه یافته که میتواند ویرایش و اصلاح شود؛ مثلا این که در معرفی جمشید آموزگار از او به عنوان وزیر سابق امور اقتصادی و دارایی و وزیر خارجه نام برده شده در حالی که آموزگار وزیر خارجه نبوده است و مهمتر شاید این که نام مریم زندی، صاحب اثر روی جلد (عکس از جمعیت انبوه انقلابی) نیز جایی در شناسنامه کتاب اعلام و قید شود.
سلام جناب آقای معینی. ببخشید که اینجا مینویسم. راه دیگری برای ارتباط نداشتم. لطفا نگاهی به این توییت و کامنتهای زیر آن از طرف هموطنان ارزشی بیندازید. فوقالعاده است و آموزنده که کسی با همان آموزهها تا آخر براند و بشود مثل صاحب این توییت که از همه بهتر میتواند نشان بدهد مدل امر به معروف مد نظر حضرات یعنی چه:https://twitter.com/ms_kazemi/status/1158359785919713281
پاسخحذفشما با قلم شیوایتان (من از خوانندههای هر روزهی توییتر شما هستم، که البته خودم اکانت ندارم) و این که اکانتی با فالوئر بالایی دارید و قطعا خوانندگان بسیاری، میتوانید بهتر از همچون منی این موضوع را بنویسید. البته از طرف من فقط یک پیشنهاد است.
ارادتمند