- شاه عقده تحقیر ایران و ایرانی را در حمله شهریور 1320 متفقین داشت؛ یکبار گفت: «ایران دیگر غافلگیر نخواهد شد»؛ خرج زیادی برای ارتش کرد، بیسابقه بود آن همه پول ریختن پای ارتش و تجهیزات ارتش. همین خریدها و خرجها تبدیل شد به ضد خودش، هم دنیا ظنین شد و هم مایه گله و شکایت مردمی شد که از گلویشان بریده میشد تا ارتش قوی شود، تا تجهیزات مدرن خریداری شود.
- بروید یادداشت و خاطرات و مصاحبههای نیروهای مذهبی و ملی و چریکها و دانشجویان مخالف شاه را بخوانید، ببینید چطور و چگونه آن اپوزیسیون، عقده کودتای 28 مرداد سال 32 را در دل نگه داشت، بهانه انسجام و اتحاد کرد، دلیل اعدامهای عجولانه بعد از پیروزی انقلاباش کرد که نکند شاه عین مرداد 32، دوباره برگردد.
- جمهوری اسلامی، شرط توقف جنگ را نابودی حزب بعث و صدام قرار داده بود، نشد که نشد. بعد عقده ناتوانی در اسقاط صدام را پرورش داد. اگر جنگ چنان نشده بود که شد، اگر جمهوری اسلامی تنها نمانده بود در برابر یک تجاوز، شاید امروز دوستان بیشتری داشتیم، شاید کمتر خرج گروه و گروهکهای سایر کشورها کرده بودیم.
- ما نیز عقده سرکوبهای بیرحمانه بالاخص در 88 را پرورش دادهایم، شب بخوابیم و صبح ببینیم همه روزنامهها خمیر شدهاند را، هیچ خبری نشود از مجازات ضارب حجاریان را، از کوی دانشگاه محکوم شدن ِ فقط اروجعلی ببرزاده را، رستن سعید مرتضوی از پرونده زهرا کاظمی را، هورت کشیدن سهام شرکتها توسط گنگهای مخلص و برادرانه را ....
این طور، جامعه و تاریخ را مدام با «عقده» ساختهایم.
انگار نمیتوانیم گذشته را فراموش کنیم؛ باور کردهایم «مظلوم ِ همیشه تاریخ» ماییم و باید «انتقام» بگیریم، جبران کنیم. یا آریایی شویم، یا راهبر مبارزه با استکبار و روباه پیر، یا به عرب و افغان و بهمان توهین کنیم تا غرور ترد و ضربتخورده ملّیمان را احیا کنیم، فلان خسارت علیه غرور «میهنی» را آوار کنیم روی اغیار، و شاید همین است که عقده را روی عقده میبندیم و از مضمحل شدن مکررمان بیخبر ماندهایم.
«اقلیت ِ مظلوم بودنمان»، به عنوان یک کشور غیرعربزبان ِ شیعی، تافته جدابافته بودنمان، یک نخوت و یک عُجب تاریخی را عین طوق دور گردن همهمان انداخته و همین است که آیندهمان پیشبینیناپذیر مانده، عین سراب که به بود و نبود «آب» در ورای آن، ایمانی قوی نداریم چون معلوم نیست چه عقده دیگری را باید پرورش دهیم..
«اقلیت ِ مظلوم بودنمان»، به عنوان یک کشور غیرعربزبان ِ شیعی، تافته جدابافته بودنمان، یک نخوت و یک عُجب تاریخی را عین طوق دور گردن همهمان انداخته و همین است که آیندهمان پیشبینیناپذیر مانده، عین سراب که به بود و نبود «آب» در ورای آن، ایمانی قوی نداریم چون معلوم نیست چه عقده دیگری را باید پرورش دهیم..
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر