«مردم به شکستطلبی تن دادهاند.»
فشار به ایران ِ انقلابکرده، همیشه بوده اما باور کنید این بار پایان ماجرا ممکن است «معمولی» و «تکراری» نباشد!
مردم انگار منتظر شکستاند؛ «شکست خودشان»؛ حتی بدتر از یکسال و نیم آخر ِ جنگ که نیروهای داوطلب مردمی، کمتر هوای جنگ را داشتند و کار کشید به آنجا که قرار نبود بکشد و «رزمندگان اسلام» پیروز میدان نشدند.
چهل سال است مدام در «مقطع حساس کنونی» به سر بردهاند؛ میوه «مقاومت و سکوت» و «فقیر شدن» ِ لاینقطع مردم ِ عادی ِ بدون ِ رانت (به اعتبار ِ تورم همیشه بالا و ریال همیشه رو به پایین)، البته شیره مالوجان خواهران و برادرانی شده که بر دور سفرههای آراستهی انقلاب و اصولگرایی و حتی اصلاحطلبی (با همه پوستی که از مُصلحان ِ صادق کَنده شد)، جلوس کردند. «نه»های مکرّر و نجیبانه مردم یا شنیده نشد یا «بله» تعبیر، و دست رأی مردم از بسیاری از مواقف قدرت و ثروت دور نگاهداشته شد، «مادامالعمری» راحت و قُدسیطور احیا شد و «وفاداری» بسیار بسیار بالاتر از «کارآمدی»، شرط ارتقاء و احزار صلاحیت برای قانونگذاری و دولتمردی و قضاوت قرار گرفت و آنها که رنج بسیار بردند تا «مصلحت» را به زیر سلطه «عدالت» بکشند، ناامید شدند از مبارزه با فساد، چون مدام در «مقطع حساس کنونی»، به حکم مصلحت، به آسودگی میشود چشم بر بسیاری از «فساد»ها بست یا حتی راه بر آنها گشود.
حالا حال ِ «یک پایان تلخ» بهتر از «تلخی ِ بیپایان» دوباره زنده شده؛ ماجرا اما وقتی هولناک است که هیچ تضمین و هیچ نشانهای از «پایان ِ تلخی» نیست؛ شاید فقط «رنگی» عوض شود.
حالا «شکست را میطلبند» تا شاید «نه»، حتما «نه» شنیده و خوانده و الزامات آن فهمیده شود.
آرایش جنگی امروز، حرص ذخیره آذوقه بیشتر است، قدرت پیشبینی هراس از بازار ِ فردا و حسرت گذشته.
این شکست مردمی است که برای دنیا و آخرت عالمیان، نقشه نجات داشت.
[در این کوران تلخی، کیست از پرواز لاشخورها و پرسههای شغالان حیرت کرده باشد؟ آنهایی که سودا و غمشان، نه اصل ِ «مفتخوری» که «نوبت» مفتخوری خودشان است.]
مردم انگار منتظر شکستاند؛ «شکست خودشان»؛ حتی بدتر از یکسال و نیم آخر ِ جنگ که نیروهای داوطلب مردمی، کمتر هوای جنگ را داشتند و کار کشید به آنجا که قرار نبود بکشد و «رزمندگان اسلام» پیروز میدان نشدند.
چهل سال است مدام در «مقطع حساس کنونی» به سر بردهاند؛ میوه «مقاومت و سکوت» و «فقیر شدن» ِ لاینقطع مردم ِ عادی ِ بدون ِ رانت (به اعتبار ِ تورم همیشه بالا و ریال همیشه رو به پایین)، البته شیره مالوجان خواهران و برادرانی شده که بر دور سفرههای آراستهی انقلاب و اصولگرایی و حتی اصلاحطلبی (با همه پوستی که از مُصلحان ِ صادق کَنده شد)، جلوس کردند. «نه»های مکرّر و نجیبانه مردم یا شنیده نشد یا «بله» تعبیر، و دست رأی مردم از بسیاری از مواقف قدرت و ثروت دور نگاهداشته شد، «مادامالعمری» راحت و قُدسیطور احیا شد و «وفاداری» بسیار بسیار بالاتر از «کارآمدی»، شرط ارتقاء و احزار صلاحیت برای قانونگذاری و دولتمردی و قضاوت قرار گرفت و آنها که رنج بسیار بردند تا «مصلحت» را به زیر سلطه «عدالت» بکشند، ناامید شدند از مبارزه با فساد، چون مدام در «مقطع حساس کنونی»، به حکم مصلحت، به آسودگی میشود چشم بر بسیاری از «فساد»ها بست یا حتی راه بر آنها گشود.
حالا حال ِ «یک پایان تلخ» بهتر از «تلخی ِ بیپایان» دوباره زنده شده؛ ماجرا اما وقتی هولناک است که هیچ تضمین و هیچ نشانهای از «پایان ِ تلخی» نیست؛ شاید فقط «رنگی» عوض شود.
حالا «شکست را میطلبند» تا شاید «نه»، حتما «نه» شنیده و خوانده و الزامات آن فهمیده شود.
آرایش جنگی امروز، حرص ذخیره آذوقه بیشتر است، قدرت پیشبینی هراس از بازار ِ فردا و حسرت گذشته.
این شکست مردمی است که برای دنیا و آخرت عالمیان، نقشه نجات داشت.
[در این کوران تلخی، کیست از پرواز لاشخورها و پرسههای شغالان حیرت کرده باشد؟ آنهایی که سودا و غمشان، نه اصل ِ «مفتخوری» که «نوبت» مفتخوری خودشان است.]
کارتون از PEJAC
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر