مصطفی
ملکیان:
(1) «دو
آرمان باید داشته باشید: یکی تقریر (بیان) حقیقت و دیگری تقلیل (کاستن) مرارت. باید
هر حقیقتی را که کشف میکنید، تا وقتی آن را حقیقت میدانید، به اطلاع همه همنوعان
خود برسانید. وظیفه دیگر هم کاستن از درد و رنج زندگی دیگران است. ما این دو وظیفه
را داریم ... ]اگر بیان حقیقت موجب
افزایش رنج و مرارت شود، چه؟[ هیچ فیلسوف اخلاقی نتوانسته
است استدلال قانع کننده قاطعی بیاورد مبنی بر این که باید کدام را بر دیگری ترجیح
داد. خود من هم دلیلی ندارم. شخصا خود من «تقریر حقیقت» را از «تقلیل مرارت» مهم
تر میدانم. متاسفانه اکثر ما اوهام و اباطیل شیرین را بر حقایق تلخ ترجیح میدهیم
اما من میگویم حقیقت تلخ، ارزشمندتر از اوهام شیرین است.»
مصاحبه
با شماره نخست مجله «اندیشه پویا» - اردیبهشت 91
(2) «همیشه
گفتهام که پرسش ِ نکرده را نباید پاسخ گفت ... ترجیح دادن تقریر حقیقت بر تقلیل
مرارت که من به شدت از آن دفاع میکنم، پس از طرح سوال است. وقتی کسی سوال نکرده
من هیچ وقت سوال نکرده را جواب نمیدهم .. هر کس از شما سوال کرد، از چیزی ناراضی
است و وقتی سوال او مربوط به حقیقت باشد من باید حقیقت را با او در میان بگذارم.»
مصاحبه
با ماهنامه «فرهنگ امروز»، شماره 21، اسفند 96
(3) «اگر
ما نخواهیم ویژگیهای خاص انسان را به فعلیت برسانیم و بخواهیم حیوانیتمان (توجه
کنید که معنای منفی مرادم نیست) را رشد دهیم یک بحث است که هیچکس نمیتواند از
فردی که به این انتخاب دست زده است بپرسد چرا ... اما اگر بخواهی که انسان خوشی
باشی باید در آن موهبتهایی که خاص انسانهاست جلو روید. در این صورت باید توجه
کند که آن موهبتها چیست. من خودم به 4 ویژگی مختص انسان قائل هستم: 1- حقیقتطلبی؛
که ما را به سوی انواع معرفتها میبرد 2-خیرخواهی، که ما را به سمت اخلاقی بودن میبرد
3-جمالجویی؛ که ما را به سوی هنر میبرد 4- عشق و دوستی؛ که ما را به سمت روابط
انسانی عاشقانه و دوستانه پیش میبرد. در این معنا اگر مثلا تو در این ویژگیها از
من جلو زدی، از من سعادتمندتر (بهروزانهتر) هستی. اگر کسی بهدنبال خوشی باشد و
بگوید که من میخواهم یک حیوان خوش باشم، هیچ سخنی با او نداریم. اما اگر میخواهد
انسان باشد، باید از او پرسید که تو را چه چیزی انسان کرده است؟ آن وقت برای
سعادتمند شدن باید در مسیرهایی که فکر میکنی انسانیت به آنها بستگی دارد به آخر
برسی ... در اینصورت اگر حقیقتی تقریر شد و رنج ما را افزایش داد، چون حقیقتطلبی
یکی از مولفههای خاص انسان است، پس در آن جهت ما جلو رفتهایم. بنابراین هنگامی
که تقریر حقیقت را بر تقلیل مرارت ترجیح دادیم، گویی بهروزی را بر خوشی ترجیح دادهایم،
پیشروی در مختصات انسانی را بر یک حیوان راضی بودن ترجیح دادهایم ... اگر میشد
تضمین کرد که جهل انسانها تا آخرین لحظه عمر ادامه پیدا کند، میتوانستیم بگوییم
که حقیقتی را کتمان کردهایم، در عوض آن درد و رنج این انسان را افزایش ندادهایم،
اما مطلقا چنین تضمینی درکار نیست ... تقریر حقیقت برای نزدیک کردن ما آدمیان به یکدیگر
نقش عظیمی دارد، که تقلیل مرارت آن نقش را ندارد. برای اینکه جهان هستی یکی بیش نیست،
بنابراین همه کسانی که در تقریر حقیقت میکوشند کمکم یک همگرایی پیدا میکنند
(البته من به نیل به حقیقت قائل نیستم و به تقرب به حقیقت قائلم) همه کسانی که به
نوک کوه میرسند، فاصلهشان نسبت به یکدیگر کمتر میشود، حتی اگر یکیشان به نوک
کوه هم نرسد، اما همینکه به طرف نوک کوه میروند، هرچه به نوک کوه نزدیکتر میشوند،
فاصلهشان نسبت به یکدیگر هم کمتر میشود. تقریر حقیقت و ارزش قائلبودن برای حقیقت،
نوعی همگرایی برای انسانها ایجاد میکند؛ چرا یک حقیقت که بیشتر وجود ندارد،
انسان حقیقتجو هرچند به حقیقت هم نرسد اما به دیگر افراد حقیقتجو نزدیک میشود.
تقلیل مرارت این خاصیت را ندارد، چرا که انسانها در جهت خواستههایشان وفاق
ندارند. خواستههای ما آدمیان بسیار متعارض یکدیگر است. جهان، جهان وفورِ خواستههای
مادی ما نیست و چون برای خواستههای مادی وفور وجود ندارد، طبعا بین ما رقابت بهوجود
میآید.»
مصاحبه
با روزنامه همشهری، 21 اسفند 96
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر