عکس: کوی دانشگاه تهران - عکس: سربخشیان |
یک) یاد
و خاطرات اپوزیسیون قبل از انقلاب را که مرور بکنید، گذشته از آن رد چپگرایی جهانی
در ایرانِ آن روزها که رخ مینُماید، احتمالا به خوبی متوجه میشوید که «کودتای 28
مرداد» یک گره بزرگ بوده در ذهن و دلشان؛ بهانه یأس و رخوت، دلیل شوریدن و
مخالفت، سبب وابسته دانستن نظام به اجنبی و ظالم دانستناش و انگار فروغ شعلهای
منتظر انتقام! این مسئله جدای از آنست که «آیا مصدق خوب بود؟! و یا مثلا نمیتوانست
طوری رفتار کند که کار به نزاعی چنان مخوف نکشد؟» ... بحث سر این است که در 28
مرداد، جریان و نیرویی چیرگی خودش را با القای وحشت نشان داد و در این راه، ستمدیدگان
بیپناه ماندند!
حتی
اعدامهای گسترده اکابر و وابستگان نظام شاهنشاهی بعد از انقلاب 57 هم به این دلیل
طرفدارانی داشت و دارد که «اگر اعدام نمیشدند ممکن بود دوباره شاه برگردد؛ عین 28
مرداد 32».
دو)
امروز، 18 تیر، 18 ساله شد. 18 تیر و حمله به کوی دانشگاه گره است؛ چه خوشمان بیاید
چه نیاید! وقتی جلوی چشم مردم، همه فاجعه در سمتی که مامور امنیت و انتظام بود، به
دزدیده شدن ریشتراش توسط سرباز اروجعلی ببرزاده تقلیل داده شد، گره سفتتر هم شد؛
انگار حتی تعمدی بود که کسی سرآخر مجرم شناخته شود که اسماش غریب باشد: یک نام
روستایی که صاحبش زاییده ببر است!
سه)
گره، گره است؛ فقط بزرگ و کوچک دارد. 18 تیر گره است، حصر و کهریزک گرههای بزرگتریاند،
28 مرداد گره خیلی بزرگتری بود و هنوز هم هست. گرهها اگر باز نشوند، روزی تبدیل
به هیزم آتشی میشوند که خشک و تر را با هم میسوزاند. آنهایی که گرهگشایی نمیکنند،
کار خوبی نمیکنند.
چهار)
«از مردم گره هر کینهای را بگشای» و «گره وحشت را از دل مردم بگشای»؛ نهجالبلاغهخوانها
این دو جمله را به ترتیب باید در نامه به مالکاشتر و نامه به فرماندار بصره
خوانده باشند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر