آنا پالاسیو (وزیرخارجه پیشین اسپانیا و استاد کنونی دانشگاه جورج تاون)، چندهفته پیش از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، یادداشت خود را در Project Syndicate چنین آغاز کرد: «احتمال ریاستجمهوری ترامپ هر روز کاهش مییابد اما هنوز زود – و راستش به شدت خطرناک – است که این احتمال را به کل کنار بگذاریم.»
حالا که نتایج انتخابات آمریکا اعلام شده، به نظر میرسد آن چیزی که خطرناک مینمود، رخ داده و خواندن مطلع یادداشت «عقل در عصر ترامپ» استاد دانشگاه جورج تاون، نوعی ناامیدی القا میکند. با این حال و بیتردید، توجه به ادامه یادداشت خانم "آنا پالاسیو" بسیار ارزشمند خواهد بود چه آنکه از "نقشه راه" برای رهبران عقلمدار کل جهان سخن گفته در روزگاری که مشروعیت حقوقی دولتهای مدرن زیر ضرب و فشار است؛ چه از سوی پوپولیستهای دستراستی غرب و چه از سوی داعش.
او (بر مبنای نظر ماکس وبر) مشروعیت دولتها را به سه نوع، طبقهبندی کرده است:
سنتی (موروثی)
کاریزماتیک (قوه شخصیتی یک رهبر)
حقوقی (مجموعهای از قواعد عقلانی که منصفانه اعمال میشوند).
او در عین حال ادامه میدهد که «امروز مدام بر تعداد غربیهایی که منطقی و منصفانهبودن قواعد را بدیهی نمیدانند افزوده میشود و این فضا را برای ورود رهبرانی جدید میگشاید تا با استفاده از کاریزمای شخصی و سنتی، حمایت مردم را به دست آورند. این ترکیب برای همه، از پوپولیستهای دستراستی غرب گرفته تا داعش، ترکیبی قدرتمند و موفق از آب درآمده است.»
تقریبا همزمان با انتشار این یادداشت، اریکا فرانتس (استادیار دانشگاه میشیگان) و جوزف رایت (استادیار علوم سیاسی دانشگاه پنسلوانیا) در "فارین آفیرز" زیر عنوان "دیکتاتورهای جدید" اعلام کرده بودند: «رژیمهای شدیدا شخصمحور در سراسر جهان به خط مقدم نظامهای سیاسی آمدهاند ... در سال 1988، رژیمهای شخص محور 23درصد از همه دیکتاتوریها را شامل میشدند، امروز، چهلدرصد از نظامهای اقتدارگرا را حاکمان قدرقدرت اداره میکنند ... تحقیقات نشان داده است که با افزایش هراسهای فردی نسبت به تغییر جامعه و تهدیدهای بیرونی، ترجیح عمومی به سوی رهبران قدرتمند قاطع که حاضرند برای حفظ نظم به زور هم متوسل شوند، بیشتر میشود.»
آنا پالاسیو، در ادامه یادداشت خود، به این که نظام کنونی (دولتهای مدرن) مشکلات و ایرادهای جدی دارد، به صراحت اعتراف میکند و مینویسد که در این وضعیت، نقد نظام بسیار آسانتر است و رأیآورتر، در حالی که دفاع از آن و "اصلاح"، دشوارتر است؛ «اما "دفاع"، کاری است که باید بکنیم.»
او تاکید میکند: «جذبه روزافزون عقلگریزی باید زنگ هشداری برای رهبران عقلمدار کل جهان باشد.»
پیشنهاد میکند: «اجتماعات قاعدهبنیان، مثل دولت مدرن، باید حبلالمتینی شوند که مردم به ستوه آمده از تغییر بتوانند به آن بیاویزند ... آنچه روشن و آشکار است این است که این کار مستلزم ایجاد شالودهای از ارزشهای مشترک است و رهبرانی که بیوقفه و خستگیناپذیر در جهت ایجاد اعتبار و بازپس گرفتن اعتماد از دست رفته مردمِ ظنین به سیاست، تلاش کنند در غیر این صورت شاهد اوج گرفتن حرکت به سمت دنیایی بینظم و بیقاعده خواهیم بود؛ دنیایی که اساساش بر شور و احساسات و نزاع بر سر قدرت استوار است.»
نویسندگان یادداشت "دیکتاتورهای جدید" اما در این باره صریحتر خبر داده بودند؛ «افزایش بینظمی و ناامنی جهانی (پیشبینیهای سیاسی حاکی از آن هستند که با در نظرگرفتن سطوح فزاینده خشونت، نابرابری اقتصادی و قطبیشدگی، جهان در ده – بیست سال آینده مدام آشفتهتر خواهد شد) حاکی از آن است که روند گسترش شخصگرایی احتمالا ادامه خواهد یافت. بیثباتی میتواند موجب ایجاد نفرتی گسترده نسبت به ارزشهای اصلی دموکراسی، یعنی آزادی بیان و اختیار فردی شود.»
.
* متن کامل و ترجمه شده هر 2 یادداشت مورد اشاره در متن بالا را میتوانید در شماره 38 مجله "اندیشهپویا" بخوانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر