تا قبل از خواندن "فرار از اردوگاه 14" گمان میکردم
مردم کرهشمالی خیلی بدبختاند؛ حالا فهمیدهام 200هزار نفر از جمعیت کشور، جایی فراتر
از "خیلی بدبخت" نگهداشته شدهاند؛ همانها که در ارودگاههای کار
اجباریاند.
عموهای "شین این گئون" در جریان جنگ کره به کرهجنوبی
فرار کردهاند؛ دولت کرهشمالی به قاعده مجازات سه نسل متهمان سیاسی، پدر او را راهی
اردوگاه کرده، مادر او نیز در همین اردوگاه بوده که به صلاحدید مقامات اردوگاه
نصیب پدر شده و شین دومین فرزند این زوج زندانی است. "شین" شاهد به دار
کشیده شدن مادر و تیرباران برادر بزرگترش بوده و خود ماهها در زندانی مخفی در اردوگاه،
در نوجوانی، شکنجه شده. در اردوگاه 14 که زندانی برای دشمنان سیاسی کرهشمالی است،
تجمع بیش از دو نفر ممنوع است مگر مواقع اعدام. همه باید در این مراسم شرکت کنند.
معمولا افراد متخلف همراه والدین و فرزندانش زندانی میشود. کیم ایل سونگ
(بنیانگذار کره شمالی) در سال 1972 (1351) این قانون را وضع کرده بود: «دشمنان
جامعه، هر کسی که هستند، باید سه نسل از تبارشان را نابود کرد.» مهمترین مشکل
زندانیان، گرسنگی مداوم است. همه وعدههای غذایی مثل هم هستند: حلیم ذرت، کلم نمکسودشده
و سوپ کلم. شین حدود 23 سال (تا وقتی که فرار کند) هر وعده این غذا را خورد مگر
مواقعی که تنبیه و از خوردن منع شد. کودکان در اردوگاهها همیشه در جستجوی غذا،
خوردن موش، حشرات و دانههای هضمنشدهی ذرت در مدفوع گاو هستند. زندانیان برای
کارِ قدری راحتتر، غذای بیشتر و یا آزار کمتر، به راحتی خبرچینی میکنند و زنان تن
به رابطه جنسی با نگهبانان میدهند و اگر حامله شوند، برای همیشه گم میشوند.
اردوگاههای زندانیان سیاسی کرهی شمالی دو برابر گولاکهای
استالین و دوازده برابر اردوگاههای نازیها عمر دارند. هیچ کسی که در آنها به
دنیا آمده، فرار نکرده جز "شین". "اردوگاه 14" امنیتیترین
زندان در امنیتیترین کشور دنیاست و کتاب "فرار از اردوگاه 14" داستان
تکاندهندهی حبس و فرار شگفتانگیز شین است.
این کتاب نشان میدهد که شدت سرکوب مردم در کره شمالی،
چگونه مانع فروپاشی شده است، نشان میدهد که تنها به فاصله یک خط مرزی، اقتصاد همسایه
جنوبی ِ کره شمالی، 38برابر بزرگتر از اقتصاد کره شمالی است و حجم مبادلات بینالمللی
آن، 224 برابر بیشتر. بررسیها نشان میدهد پسران نوجوانی که در دههی گذشته از
کرهشمالی فرار کردهاند به طور متوسط 13 سانتیمتر کوتاهتر و 11 کیلوگرم سبکتر
از پسرانی هستند که در کرهجنوبی بزرگ شدهاند.
در این کتاب گزارشی از نوع مواجهه مردم کرهجنوبی با
پناهندگان کرهشمالی را هم میخوانید.
این کتاب 230 صفحهای را نشر چشمه با قیمت 17هزار تومان
منتشر کرده. من آن را 5 روزه خواندم. متن آن دامنگیر است. حالا معتقدم بزرگترین
قربانیان سلاحهای هستهای نه مردم هیروشیما و ناکازاکی که مردم بیچاره و بدبخت
کرهشمالیاند؛ آنها 71 سال قبل یک بار برای همیشه مُردند، اما مردم کرهشمالی هر
روز بارها با تحقیر و عذاب میمیرند. اردوگاههای کار اجباری هیچگاه اولویت کسانی
نیست که با دولت سفاک کرهشمالی وارد مذاکره میشوند؛ این دولت مجهز به تسلیحات
ویرانگر هستهای است؛ دیگر کشورها را تهدید میکند و مردمانش را گرسنه و ویران بار
میآورد و نگاه میدارد.
سوزان شولت (یک فعال سیاسی کهنهکار) به نویسنده کتاب (بلین
هاردن) گفته بود: «تبتیها دالایلاما و ریچارد جِر را دارند، برمهایها آنگ سان
سوچی و دارفوراییها، میا فارور و جورج کلونی را. مردم کرهشمالی چنین کسی را
ندارند.»
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر