بعد از چند روز بارانی و هوای ابری و نیمه ابری، امروز
بعدازظهر این ابرهای جدا مانده رسیدهاند به آسمان شهر. قشنگاند و پر از رویا، پر
از سفیدی و پر از بار. قافله اما باید برود، رازش را ببرد. "زمین"ی
منتظر است؛ با چشمها بدرقهشان میکنیم ... شاید از این شهر هم تحفهای ببرند؛ شاید
سهمی - با کمال میل - از سویِ چشمهای ما
را.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر