اشاره: اخیرا یک فایل صوتی از یکی از سخنرانیهای جناب مصطفی
ملکیان به دستم رسید که صحبتها و پیشنهاد مطرح شده در آن قابل توجه است. با وجودی
که کم و بیش اظهارات ایشان را دنبال میکنم و به آن علاقمندم، در این باره نه چیزی
پیشتر خوانده و نه شنیده بودم و در این مجال هم، در مقام قضاوت نیستم ولی
دوست دارم بدانم شما چه نظری دارید؛ نظری پس از خواندن با دقت متن! با این یادآوری که در ابتدای همین سخنرانی نیز تاکید کرده که همه حرف، وقت بیشتری برای بیان نیاز دارد.
متن بیست دقیقهای آن را با اصلاحاتی جزیی پیاده کردم که در
ادامه میخوانید.
.
.
در ازدواج باید وفاداری وجود داشته باشد و وفاداری یک امر
«کیفی» است نه «کمّی». وفاداری را نباید با طول سالهای زندگی مشترک سنجید.
وفاداری آن «طرز» زندگی است که محاسبه آن با عدد سالهای زندگی مشترک، نادرست است.
در فرهنگ ما وفاداری را با طول زندگی مشترک حساب میکنند و زندگی مشترک مادالعمر،
«ارزش» محسوب میشود؛ اگر زن و مردی به هم «بله» گفتند ارزش این است که ابدالاباد
با هم باشند کما این که در مسیحیت کاتولیک چنین است و زن و مرد وقت عقد تکرار میکنند
که با هم خواهند بود در فقر و غنا، در بیماری و سلامت، در جوانی و پیری و در شهرت
و گمنامی تا مرگ آنها را از هم جدا کند.
من معتقدم این بنای غلطی است که گذاشته شده؛ این رویه باعث
میشود تا زن و مرد کش دادن زندگی را مقدس بدانند؛ 15 سال بشود 16 سال بهتر است،
16 بشود 17 بهتر، 17 بشود 20 و 30 سال باز هم بهتر و اگر بشود 60 سال که سربلندند!
این تالی فاسد دارد. من نگفتهام «ازدواج تالی فاسد دارد»!؛ معتقدم اگر «وفاداری»
را در ازدواج با کمیت بسنجیم نه کیفیت، تالی فاسد خواهد داشت.
نهاد ازدواج به دلیل انباشت تجربه تاریخی بشر، چهار بار تا
کنون تغییر کرده و باید برای بار پنجم تغییر کند؛ روزگاری چند همسری زنان و تک
همسری مردان بود، بعد چند همسری زنان و چند همسری مردان، بعد چند همسری مردان و تک
همسری زنان و سپس تک همسری مردان و زنان. من میگویم یک فاز هم باید جلو رفت. نهاد
ازدواج از ابتدا چنین نبوده و میتواند چنان تغییر کند که محاسن ازدواجهای کنونی
را داشته و مقابح آن را نداشته باشد.
پیشنهاد من برای ازدواج وفادارانه این است که پسر و دختر با
4 شرط وارد زندگی مشترک بشوند و وقتی یکی از این دو، «شک» کرد (و نه «یقین»؛ که
اگر شک کرد، درد و رنج خود را میبلعد)، یکی از شروط زیر پا گذاشته میشود، ازدواج
را تمام شده بدانند و پایان آن هیچ قبحی برای طرفین نداشته باشد. این یعنی حتی اگر
دو ماه زندگی مشترک داشتند، این زندگی وفادارانه بوده است.
در این صورت همه ازدواجها بالقوه موقت هستند (این به معنای
«صیغه» که شکل چرخ زاپاس ماشین را دارد، نیست)؛ اگر آن شرط برقرار نبود، زندگی کات
شود که نه زن و نه مرد از لحاظ روان شناختی و اخلاقی آسیب نبینند حالا ولو زندگی
مشترکشان یک هفته طول بکشد؛ اشکالی ندارد. ممکن است زن و مردی در طول زندگی 10 یا
20 بار ازدواج کند اما ازدواجهای وفادارانه.
این بهتر است یا ازدواجی که بیوفایانه باشد؟ این پیشنهاد برای حفظ تعهد
طرفین است و اصلا ولنگارانه نیست. در ازدواجهای کنونی به طور وسیعی «تعهد» عملا
زیر پا گذاشته میشود؛ با چهارتا کلمه لاتین و عربی ازدواج صورت میگیرد و بعد در
باطن، خیانت در خیانت در خیانت. این خلاف انسانیت و سلامت روانی افراد است و زن و
مرد از آن رنج میبرند. 99 درصد این
ازدواجها، ازدواج نیستید؛ سایش و فرسایش روحی و متقابل زن و مرد است. بنا، باید
بر «وفاداری» باشد.
قانون باید به همه سبکهای زندگی مجال بروز و ظهور بدهد؛
نگفتهام تنها شکل قانونی ازدواج این باشد؛ هر کسی خواست همان ازدواج سنتی را
داشته باشد. بحث من بحث اخلاقی است نه حقوقی. این روش هم باید قانونی تلقی شود.
اگر چنین شد و بقیه صورت ازدواجها محو شد، دیگر نمیشود گفت: «من شک کردم»؛ به
همین دلیل پیشنهاد کردم هر ازدواجی سه ساله باشد و در صورت توافق طرفین، سه سال ـ
سه سال تمدید شود؛ حالت مطلوب این است که این، 20 بار تمدید شود. به لحاظ روانشناختی
هر چه قدر هم دو انسان همدیگر را دوست داشته باشند، احتمال عادی شدن بعد از سه سال
بالاست. اگر سلامت روانی و فضیلت اخلاقی طرفین حفظ شد، این قرارداد مکررا تمدید میشود.
ما چطور برای سرمایهگذاری مالی 2 میلیون تومانی حفاظ میگذاریم
و همان ابتدا قرارداد دائمی نمیبندیم، با شریک شرط امین بودن قائلیم بعد چرا امری
را که به تمام زندگی و عمر و جوانی و استعداد و امکانهای یک انسان مربوط میشود،
مادامالعمر بدانیم؟
.
حالا آن چهار شرط کدامند؟
اول: اگر من وارد قرارداد برای زندگی مشترک و رابطه جنسی
شدم، این قرارداد نباید قرارداد قبلی یکی از طرفین را در جایی دیگر لگدمال کند
دوم: برای ایجاد و حفظ ارتباط، نباید «فریبکاری» صورت
بگیرد؛ نه فقط در گفتار، بلکه در کردار هم
سوم: این ارتباط به حال و آینده هیچ کدام زیان نرساند
چهارم: طرف مقابل را باید «شخص» بدانیم نه «شی»، «کس» نه «چیز».
باید انسان بدانیم و در مقام نظر، «عقلانیت» او را و در مقام عمل، «آزادی» او را
محترم بشماریم.
در پلاس (+)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر