وذاالنُّون اذ ذهب مغاضِبًا فظنَّ أَن
لَّن نَّقْدر علَيه فنادَى فِي الظُّلُمات أَن لَّا إلَهَ إِلَّا أَنت، سبحانک
إِنِّي كنتُ مِن الظَّالمينَ. فَاستجبنَا له ونَجَيناه مِن الْغَم وَكذلک ننجِي
الْمُؤْمنين
«یونس» و «ظلمات» و «سبحان که تویی» و «غم»
و «ایمان» و «نجات» ... نجات، نجات، نجات و دیگر هیچ.
.
گفته بودمات این داستان کوتاه سی کلمهای
توی کتاب خدا، حجم وسیعی آرامش در دل خود ذخیره دارد با همه وحشتی که در تاریکی شکم
نهنگ باید که باشد و حتما بوده و هست ... دُردی کش است که شکوه آن نجات موعود را
داند.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر