سلام همه در یاد
.
وقت سحر باران که روی زمین ضرب گرفت، قبلترش
باد تندی آمده بود... یاد تو را آورده بودند. گفتم آنچه آوردهاید، همیشه با من
است. باد گفت بوی تنات را آورده، باران گفت نشان از گیسوان خیس تو دارد ... همه
حیرت شده بودم از بیکرانگی یاد تو که هر آنچه که هست، باز هم بیش تواند بود ...
فردا آفتاب هم یاد تو خواهد بود، آنچنان که ماه، و ستاره، و دریا، ... و جاده
و آخرین پیچ همه کوچههای شهر که تلخترین
یادگار آخرین نگاه است وقت خداحافظ گفتن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر