بعد یکهو میبینم دور شدهای ...
چه خوب است نفس "خودش" میآید و میرود، اگر نبود
اینطور، من چقدر زود به زود نفس کشیدن یادم میرفت وقتهای دور شدن ... حتما مُرده
بودم تا حالا ... مثل سلام اول نامه که این طور راحت این بار از یادم رفت؛ دم و
بازدم یادم میرفت؛ حتما مرده بودم تا حالا.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر