سلام پیدایِ بلندبالا
.
جایی سهراب نوشته بود:
چشم مفصّل شد
حرف بدل شد به پر، به شور، به اشراق
سایه بدل شد به آفتاب.
.
و من حالا به خوشی، به خیالم آمده که آن دم، انگار این حرف من از وصف حضور تو و یادِ
تو بود که جاری شده بود بر قلم سهراب؛ «که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی».
.
خوبیِ دنیا! یادت که نرفته؛ «تو برافراشته باش»؛ این فقره خوب ِ خوبم میکند.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر