صفحات
Home
خانه اول
Flickr
My Library
Telegram
X
Instagram
۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سهشنبه
117
سلام خوب
.
باران میبارید و من عجلهای نداشتم که زود بروم زیر سقفی، که مثلا خیس نشوم. فکر میکردم این باران با خودش چه فکر میکند؛ که این، که من، چه خاک تشنهتری است؛ بیحاصل.
.
دلآرام! عطرت توی قطرههای باران بود؛ باور کن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر