سلام خاطر ِ معطّر
.
عکسی را که با این نامه برایت میفرستم، ببین. کاش خوشات
بیاید. تازهی تازه است.
.
داشتم با خودم فکر میکردم که کسی چه میداند؛ شاید قطره
اشکی بوده، لغزیده بر گونهای سرد، در دور، در باستان، به شوری یا به شوقی یا به
اندوهی، و حالا از آسمان آمده تا باز از پسِ بغض و اشتیاق و چشمهایِ گرم کداممان سُر بخورد.
.
تو خوب باشی عزیز؛ بهانه، همین سراغ است.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر