۱۳۹۲ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

108

سلام خاطر ِ معطّر
.
عکسی را که با این نامه برایت می‌فرستم، ببین. کاش خوش‌ات بیاید. تازه‌ی تازه است.  
.
داشتم با خودم فکر می‌کردم که کسی چه می‌داند؛ شاید قطره اشکی بوده، لغزیده بر گونه‌ای سرد، در دور، در باستان، به شوری یا به شوقی یا به اندوهی، و حالا از آسمان آمده تا باز از پسِ بغض و اشتیاق و چشمهایِ گرم کدام‌مان سُر بخورد.
.
تو خوب باشی عزیز؛ بهانه، همین سراغ است.
.
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر