سلام بهانه سرود
.
حقّا حیرتانگیز
است این؛ سهراب در شعر «صدای پای آب» چه میدان وسیعی مهیا کرده برای همآغوشی کلمات
غریب از هم:
.
آگاهی
آب، قانون گیاه، تپش پنجرهها، گلدسته سرو، قدقامتِ موج، روشنی باغچه، سایه دانایی،
دشت اندوه، باغ عرفان، ته کوچه شک، سکوت خواهش، صدای پرتنهایی، صدای نفس باغچه،
عطسهی آب، شیههی پاک حقیقت، شیشه شادی، سرنوشت ِ تر آب ...
.
عالی
است اینها، بسیارند از این قِسم؛ خلقت زبان کرده سهراب، دست کلمات را گذاشته توی
دست کلمات، به خوبی، با شور و شعور.
.
و
بعد بین اینها به «قتل یک غصّه به دستور سرود» که میرسد، من همه چیز همهی غصّهها
یادم میرود. یاد بشارت جبران خلیل جبران میافتم؛ «فقط آنگاه که از چشمه سکوت بنوشید
به راستی میتوانید سرود بخوانید.»
.
نوشات
باد.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر