سلامْ خوبِ من
.
پستچی محله میگوید این روزها پنجره اتاقات بسته است. همیشه یک بار
زنگ در را میزند و بعد هم منتظر نمیماند؛ نامه را از لای در رد میکند و بر میگردد.
میگوید توی حرفهشان پنجرهی بسته، یعنی یا دیر رسیدهاند یا کسی خانه نیست، یا
کسی منتظر نامه نیست. بو برده که نامههای من چه جور نامههایی است؛ لابد از فردای همان روزی که باران بارید و جوهر
سبز نامه پخش شد و نشت کرد روی پاکت. نامه با جوهر سبز نشانه است ... میگوید: کسی
که نامه دارد، پنجره اتاقاش باز است تا پستچی زنگ در را بزند. و میگوید: «سرما و
گرما هم بهانه است.» من همه حرفاش را باور نمیکنم؛ چطور میشود صدای قدمهای
پستچی همیشه از پنجرهی باز رد بشود؛ یا حتی گیریم بوی عطری که روی کاغذ نامه چکاندهام.
اما راضی شدم انعام بیشتری بدهم. گفتهام زنگ در را دو بار بزند؛ نامههایم را زیر
باران نگه ندارد، و بفهمد که پنجره مهم است.
.
پنجره برای من جدّی است خب؛ شاید عین سبز بودن جوهر نامهها.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر