یک تئوری که شاید عجیب باشد ولی بیمنطق نیست و (امام محمد)
غزالی (از علمای شهیر و پرمعلومات اهل سنت) نیز تابع آن است، این است که حق با کسی است که فعلا قدرت را
در دست دارد. این همان فلسفهای است که میگوید قدرت یعنی حق. حق آنجاست که قدرت
آنجاست ... (امام محمد غزالی) در احیاالعلوم باب مفصلی را به مسئله امر به معروف و
نهی از منکر اختصاص داده ... یکی از خواندنیترین بخش های احیاالعلوم همین بخش است
که ما تا کجا حق داریم حاکمان را امر به معروف و نهی از منکر کنیم ... میگوید: در
مقابل سلطان و حاکم جائر و جابر و ظالم و منحرف حداکثر کاری که میتوان کرد این
است که او را به زبان نرم و نقد ملایم امر به معروف و نهی از منکر کرد ... میشود
با او درشت هم سخن گفت حتی اگر به قیمت جان آدمی تمام شود. اگر (کسی) چنین کرد و
کشته شد، شهید است و خداوند او را پاداش نیکو خواهد داد اما دست به اسلحه بردن
مطلقا جایز نیست.
.
(2)
برخی از بزرگان اهل سنت، دانشمندان و متفکرانی مثل ابن
خلدون، جدّا به امام حسین (ع) انتقاد دارند که ایشان عمل صحیحی انجام نداد و حق
قیام در مقابل حکومت وقت را نداشت. حتی یکی از علما نوشته که ایشان با شمشیر جدّ
خویش کشته شد (قتل بسیف جده). یعنی این قاعدهای بود که جدّ او، پیغمبر اسلام
نهاده بود که قیام در برابر حکومت دینی حرام است و کسی که قیام میکند، مستوجب قتل
است و حسین(ع) این کار را کرد و ناچار هم به قتل رسید. قیام زید بن علی، قیام یحیی
بن زید، که در حوزه فکر شیعی اتفاق افتاده، قیام بابک خرم دین، قیام افشین، قیام
زنگیان که در دورانهای مختلف امویان و عباسیان پدید آمدند، همه سرکوب شدند. یک
منطق نیز بیشتر اینجا وجود نداشت: اینکه حرکت براندازانه علیه حکومت بالفعلِ مستقر
غلط است و حق حکومت است که این حرکت براندازانه مسلحانه را سرکوب کند.
.
(3)
حکومتها برای خودشان حق بقا قائلند. آنها از چشم رعایا و
زیردستان به خود نگاه نمیکنند؛ از چشم خود و با منطق خود به مسئله نظر میکنند که
ما اینجا نشستهایم و حق داریم که بنشینیم و مشروعیت داریم. شما اگر معتقدید ما
مشروعیت نداریم، آن حرف شماست، ما که حرف شما را قبول نداریم و زیر بار آن نمیرویم.
.
(4)
تعریف نظام دمکراتیک این است که نگذارند کار به براندازی بکشد،
بلکه کشمکش ها را در خود هضم کند، هاضمه قوی داشته باشد تا نزاعها به نزاعهای خصمانه
و نهایتا جنگ آمیز مبدل نشود، بلکه به صورت صلحآمیز، به شکل نزاعهای حزبی و انتخابات
و غیره در آید و مخالفان از این طریق بتوانند هم آن حس قدرتطلبی خود را تشفی بخشند
و هم از نزاع ها، برکتی نصیب مردم شود ... یک حکومت چگونه باید عمل کند که مخالفان
خود را به براندازان مبدل نکند؟ (همه نکته در اینجاست، و الا وقتی نوبت به براندازی
رسید هیچ تئوریسینی ابا نمیکند از اینکه در براندازی حق را به قدرت سیاسی موجود بدهد).
پای مفهوم دمکراسی دقیقا همین جا به میان می آید. دمکراسی یعنی نظامی که اندیشه برانداختن
را در رعایای خودش پدید نمی آورد و آنها را به این فکر نمیاندازد، یا دیر به این فکر
میاندازد. دمکراسی یعنی آن نظامی که مخالفت مخالفان را در خود هضم میکند و از آن
بیمار نمیشود ... حکومتها باید کار را بر روی فکر واحد و یک تفسیر واحد بنا نکنند
و از مصالح مختلف استفاده کنند. فقط در این صورت است که می شود آن اندیشهبراندازی
را عقب انداخت.
.
.
هر چهارپاره از متن سخنرانی عبدالکریم سروش، منتشره شده در
مجله آفتاب، شماره 25، اردیبهشت 82
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر