سلام بهانه فاشگویی
.
«... شوق
ما به یک دوست فاشکنندهی ماست.
آن که دوست را خواهان است باید در راهاش جنگ بر پا کردن را
نیز بخواهد. و برای بر پا کردن جنگ باید توان دشمنی داشت ...
آیا دوستات را هوایِ پاک و خلوت و نان و دارو هستی؟ ای بسا
کس که زنجیرِ خویش نتواند گسست، اما بندْگُسلِ دوستِ خویش تواند بود.
بردهای؟ پس دوست نتوانی بود؟ خودکامهای؟ پس دوستی نتوانی
داشت ...»
.
.
اینها هم در «چنین گفت زرتشت» نیچه آمده. قاعدههای دوستی البته که بیشتر از اینهاست، البته که همه
عمر هم کفایت کشف همه قاعدهها را نمیکند، البته که گاهی «ناگهان چقدر زود دیر میشود».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر