(1)
درک حال
و احوال اقلیت ِ حاکم (ولی پر زر و زور) بر اکثریت – مثلا مشابه وضعیت حاکم در بحرین
- برای جریان موسوم به «راست سنتی» در ایران، باید که آسان باشد؛ هرچند اگر به روی
خودشان نیاورند ...
اساسا
چه مبنا و سندی وجود دارد که این جریان سیاسی بتواند مدعی مقبولیت نزد «اکثریت مردم»
باشد؟
.
(2)
چهار
انتخابات سراسری در کشور وجود دارد: خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس، شوراهای شهر
و روستا. در این بین، انتخابات ریاست جمهوری، «آزاد»ترین انتخابات است؛ از آن رو که
«بیشتر» به تب سیاسی مردم نزدیک است. با این حال، غریب و عجیب نیست که در پس 16 ساله
رفته، و با تکیه به نقل قولهای صریح، به راحتی بتوان پشیمانی شورای نگهبان را از تایید
صلاحیت سید محمد خاتمی و محمود احمدینژاد، تصور کرد؛ این هر دویی که «راست سنتی» نبودند
(و هر کدام در دو انتخابات متوالی، 42 میلیون رأی، به روایت رسمی، از آن ِ خود
کردند). و حالا چرا باید گمان کرد که راه بستن بر تکرار این جنس پشیمانی، مهندسی نشود؟
.
(3)
جنس حیرت
و موجی که مردم در دو خرداد 76 و سه تیر 84 خلق کردند، به گمان من، یکی است. در هر
دو مردم به کسی رأی دادند که (به حق یا ناحق) گمان برده بودند در جبهه مقابل طایفه
حاکمان (بخوانید «راست سنتی») است. بماند که راست سنتی بر موج سه تیر آسودهتر و فوریتر
سوار شد (این جریان بعد از انتخابات مجلس ششم و اثبات تداوم محبوبیت جریان اصلاحات،
تازه به فکر سوار شدن بر موج اصلاحطلبی افتاد؛ اما با تعریفها و تعبیرهای خودش).
برندهی سه تیر، میانهای با برندهی دو خرداد نداشت (و این برای مردم مهم نبود، اگر
که برای راست سنتی مهم بود). این یک فرصتطلبی سیاسی بود ولی دست برنده سه تیر
را دیر خواندند (یا بد موقع خواندند). او قرار نبود تا همیشه زیر بیرق راست سنتی باشد. و این تتمه حیثیت و اعتبارشان را بر زیر پرسش و حیرانی برده!
.
(4)
جبهه
نوزاد پایداری به درستی متوجه شده که راست سنتی، قبله رأی مردم نیست، اما فراموش میکند
که خودش هم نیست؛ به طریق اولی. جبهه پایداری نقش سلفیها را بر عهده گرفته و مردم
معنی این را، و درد آن را، میدانند. تجربه رأی مردم در قم (پایگاه اصلی جبهه
پایداری)، و رأی بالای علی لاریجانی در این شهر، با وجود سمپاشیهای این جبهه، نشان
داد که مردم بین مار راست سنتی و عقرب جبهه پایداری، مار را بیشتر مقبول میدارند!
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر