(1)
«به او
میگفتم: «تو چقدر زجر میکشی. تو چقدر زجر کشیدهای؟ به من میگفتند که تو مرد خشن
و بیعاطفهای هستی. چطور آنقدر آرام بودی و آرام مینمودی؟ من این روح پرطاقت تو،
این روح ستمدیده ترا می پرستم، می خواهم از همه کار تو با خبر باشم.»» - صفحه 181
.
(2)
رمان
«چشمهایش» را از «بزرگ علوی» خواندم. خیلی خوشم آمد ... خیلی ... کاش میشد داریوش
مهرجویی با همان حس «درخت گلابی»، «چشمهایش» را میساخت؛ یعنی میخواست، و البته میتوانست
که بسازد.
.
(3)
نوشتن
این رمان از آذرماه سال 30 تا اردیبهشت سال بعدش طول کشیده. اصل داستان به دوران دیکتاتوری
رضاشاه بر میگردد. در صفحه فارسی «ویکیپدیا»ی بزرگ علوی نوشته که «از بین مجموعه داستانهای
کوتاه علوی، «چمدان» (نگاشته شده به سال ۱۹۶۴ میلادی) از همه مشهورتر است که تاثیر
بهسزای روانشناسی فروید، در آن مشهود است. همچنین رمان «چشمهایش» از آثار بسیار معروف
اوست. این رمان، اثری سخت مجادلهانگیز است و درباره رهبر یک تشکیلات زیرزمینی انقلابی
است و زنی از طبقه مرفه که به او عشق میورزد.»
.
(4)
«دیگر
اختیاری از خود نداشتم. سرش را آورد پایین و چشمم را بوسید ...»
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر