«مجلسی
که رشته های امور دولتی و مملکتی را به هم مربوط و متصل می دارد و علائق مابین
دولت و ملت را متین و محکم می سازد. مجلسی که مظهر افکار عامه و احتیاجات اهالی
مملکت است ... لازم است خاطر شما رابه این نکته معطوف داریم که (تا) امروز نتیجه
اعمال هر کدام از شماها فقط عاید به خودتان بود و بس ولی (از) امروز شامل حال
هزاران نفوس است که شماها را انتخاب کرده اند و منتظرند که شماها به خلوص نیت و
پاکی عقیدت به دولت و ملت خود خدمت نمایید و از اموری که باعث فساد است، احتراز
نمایید».
.
.
انگار هنوز این پاراگراف نطق مظفرالدین
شاه در اولین جلسه اولین مجلس انتخابی مردم، میانه مهر ماه 1285 خورشیدی، تر و
تازه است؛ از بس بعد 105 سال هنوز انگار سر همان درس اول مانده مجلس شورا: مظهر
افکار عامه، خلوص نیت، خدمت، فساد گریزی ... فردای روز افتتاح مجلس اول، مرتضی قلی
خان صنیع الدوله که داماد شاه بود، شد اولین رییس مجلس و این اولین رییس مجلس را
چهار سال بعد دو کارگر روس اش کشتند و چون روس ها از امتیاز کاپیتولاسیون بهره می
بردند، قاتلان را تحویل سفارت روس دادند؛ بی مجازات. و این شروع بدی بود که انگار
دامن مجلس شورا را گرفت. مظفرالدین شاه که از دنیا رفت، پسرش محمدعلی شاه از همان
جلسه تاجگذاری و با دعوت نکردن از نمایندگان، نشان داد که مشروطه بخواه نیست تا
کار رسید به باغشاه و کلنل لیاخوف روسی و به توپ بستن خانه ملت در تیرماه 1287
خورشیدی (کمتر از دو سال بعد از افتتاح مجلس). محمدعلی شاه آن قدر کیاست نداشت که
به جای اعلام انصراف از مشروطه بخواهد آن را «بی اثر» کند. شیخ فضل الله نوری، که
خیابانی به نام او هم اینک در تهران است، در روز بیست و دوم آبان همان سالی که
مجلس به توپ بسته شد در باغشاه فریاد برآورد: «مشروطه با شریعت سازگار نیست». در
آن جمع علما و بزرگان ضد مشروطه از محمدعلی شاه خواستند تا مشروطه را «فراموش»
کند. شش روز بعد محمدعلی شاه اطلاعیه داد که «چون پیرو احکام مقدس اسلام می باشد و
چون علما اعلام نموده اند مشروطیت خلاف شریعت است، لذا انصراف خود را از مشروطه
اعلام می داریم» و البته همین شد، آغاز پایانش. تهران را مجاهدین مشروطه فتح کردند
و مجلس شورا احیا شد و محمدعلی شاه خلع. رضا خان چند سال بعدتر قدرت گرفت و کار به
مجلس موسسان کشید و تغییر سلسله سلطنت از قاجار به پهلوی و بعد حتی تک ستاره هایی
چون سید حسن مدرس هم، که به نام او نیز خیابانی در تهران هست، تحمل نشدند. به
ابتکار تیمورتاش، وزیر قدرتمند دربار رضا شاه،
نمایندگان مجلس هر ماه یک بار دور هم در دربار حاضر می شدند تا خط مشی کشور
توسط شاه یا تیمورتاش تشریح شود. عملا از
دوره هفتم، مجلس شورای ملی یک دست شده بود و دیگر مخالفی در آن دیده نمی شد.
.
.
انقلاب سال 57 بزنگاهی دیگر بود. رهبر
انقلاب گفت که «مجلس در رأس امور است» و البته چنان شد که هر دوره، دایره انتخاب
تنگ تر شد تا رسید به مبارزه درون حزبی و روزگاری که صراحتا گفته شد «تاریخ ِ «مجلس در رأس امور است»
منقضی شده». نمی گفتند هم، معلوم بود البته.
.
.
حالا دو روز از آخرین انتخابات مجلس می
گذرد. خطابه افتتاحیه مظفرالدین شاه در گوش تاریخ این سرزمین همچنان زنگ می زند و
هنوز برای خیلی ها معلوم نیست، مجلس واقعا در کجای امور است؛ سقف بلند بنای معظم
بهارستان، از سقف بلند همّت مجلس شورا حکایت نمی کند و در میان مدت هم فرقی نمی کند از چه کسانی پر، و از چه کسانی خالی شود.
.
.
یک پیشنهاد دارم . شاید زیاد به مذاق بعضی ها خوش نیاد یا کمی لازمه پخته تر شه : جنبش سبزیها همه برن دور دوم به علی مطهری و ۲ سه تا اصلاح طلب رای بدن تا رایشون از حداد عادل بیشتر بشه یا بیشترین رای رو تو نماینده ها داشته باشن. از طرفی از قبل به حاکمیت بگن که اینها نماینده هایی هستند که میخوایم رای بدیم.
پاسخحذف