۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

چهارپاره - ۶۱


(1)
ساواک احتمالا یکی از شوم ترین سازمان های اطلاعاتی دنیا باشد؛ جز بدنامی ِ فراگیر داخلی و خارجی که برای سلسله پهلوی به بار آورد، هیچ کدام از چهار رییس آن، از تاسیس تا انحلال، به مرگ طبیعی نمردند: رییس اول آن (تیمور بختیار) وقتی مورد غضب محمدرضا پهلوی قرار گرفت و به عراق تبعید شد، همانجا ترور و کشته شد. سه رییس بعدی ساواک تا انحلال آن در پی انقلاب، پاکروان و نصیری و مقدم، همگی اعدام شدند اما پرویز ثابتی، رییس اداره امنیت داخلی ساواک و موسوم به مقام امنیتی، که به اعتقاد بسیاری از دوره نصیری تا اواخر عمر ساواک، نفر دوم ساواک بود، توانست بگریزد و جان به در ببرد و اکنون در سن 75 سالگی عمر خود را سپری می کند و البته چیزهایی می داند که آن چهار نفر هیچ گاه ندانستند. او سه دهه گذشته را  در سکوت به سر برد ولی اخیرا به بهانه انتشار کتاب خاطراتش (در دامگه حادثه)، مصاحبه ای قابل توجه با صدای آمریکا انجام داده(+).  
.
(2)
یک بخش از مصاحبه خیلی قابل توجه است؛ خبرنگار می پرسد: «شما با چه هدفی طرح دستگیری چند هزار نفر را به شاه می دهید که سرانجام هم مورد موافقت قرار نمی گیرد؟ در این باره، پس از حوادث تبریز (29 بهمن 56) با جمشید آموزگار اختلاف داشتید؟» و ثابتی جواب می دهد: «آموزگار گفت می خواهید ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنید؟ جواب محافل بین المللی را کی می دهد؟ گفتم جواب محافل بین المللی را جنابعالی باید بدهید که نخست وزیر هستید و بایستی جان مردم را حفظ بکنید درمقابل این هایی که این همه آتش سوزی و آدم کشی راه انداخته اند. بنده باید جواب قانون را بدهم. قانون ساواک یک وظایفی را برای ما مقرر کرده، به ما نه کسی دستور کتبی می دهد که جلوی این کارها را نگیرید و نه دستگاه ما را منحل می کنند. اگر فردا حساب و کتابی باشد و به ما بگویند چرا جلوی این ها را نگرفتید معلوم است که جواب من چیست و بعد هم محافل بین المللی کی هستند؟ آمریکایی ها؟ گفت آقا شما چرا شانتاژ می کنید؟ گفتم خب محافل بین المللی کی هستند؟ محافل بین المللی دنبال دو تا جبهه ملی و چهار تا خبرنگار هستند. دنبال این تروریست های مذهبی و فدائیان اسلام و موتلفه و اینها نیستند که می روند این چله ها را راه می اندازند و مملکت را دارند به آشوب می کشند. گفت نه نمیشه. گفتم خب نمیشه که نمیشه. از آنجا که خارج شدم به نصیری گفتم که با آموزگار دعوایمان شده ولی نگفتم که دارم می روم پیش هویدا. رفتم پیش هویدا و گفتم خبر اعلامیه دولت را شنیدید؟ گفت بله خوب بود بد نبود. گفتم حالا داستان این شده و آقای آموزگار اینطوری می گوید و شما باید اعلیحضرت را متقاعد کنید که ما این ۱۵۰۰ نفر را دستگیر کنیم وگرنه اوضاع از کنترل خارج می شود. گفت اینها کی هستند؟ من یکی یکی می گفتم و او یادداشت می کرد. سران نهضت آزادی و جبهه ملی و ۳۰۰ نفر وعاظ افراطی طرفدار خمینی، ۴۰۰ نفر طلاب مدارس حقانی و فیضیه و خان قم بودند، تعدادی هم اعضای همین گروه های تروریستی بودند که ما پیش از آمدن صلیب سرخ آزادشان کرده بودیم که دلیلش مفصل است و باید جداگانه بگویم.  هویدا این ها را یادداشت کرد و گفت بهت خبر می دهم. ساعت ۹ شب به من تلفن کرد که من مطالب شما را به عرض شاه رساندم و فردا صبح نصیری یک گزارش بیاورد. من ساعت ۱۰ شب برگشتم اداره و این گزارش را نوشتم و صبح دادم به نصیری و گفتم با حرف هایی که دیروز به آموزگار زدم شما از اعلیحضرت اجازه بگیرید که ما کارمان را شروع کنیم و این دستگیری ها را انجام دهیم. بعدا دیدم که جلوی بعضی از این اسم ها منها و جلوی بعضی به اضافه گذاشته.اول از همه نهضت آزادی و سرانش منها داشتند. گفتم یعنی چی؟ گفت اعلیحضرت فرموده اند که چون اینجا یک کمیته حقوق بشر درست کرده اند و اینها با آمریکا در ارتباطند، نه. جبهه ملی هم همینطور، نه. بعد ۴۰۰ نفر طلاب مدرسه فیضیه و حقانی و خان قم هم نه.  گفتم اینها دیگر برای چه نه؟ گفت فرموده اند اینها بازداشت دسته جمعی است ...  نه، نه، نه، تا آمد روی وعاظ افراطی طرفدار خمینی با چند تا افراد تروریست که روی هم ۳۰۰ نفر بود. ما از فردایش شروع کردیم به دستگیری این ۳۰۰ نفر.  تمام تدارکاتی که اینها می کردند برای ۱۵ خرداد بود تا در سالگرد ۱۵ خرداد قدرتشان را نشان دهند. به علت دستگیری این ۳۰۰ نفر، ۱۵ خرداد آب از آب تکان نخورد.  در صبح ۱۵ خرداد در بازار تهران ۲۰-۳۰ درصد از مغازه ها بسته بود بعدش هم باز شد و تمام شد و رفت.»
.
(3)
خدا می داند و خود ِ پرویز ثابتی که چه قدر ِ این حرف ها درست است ولی همه ما لااقل این را می دانیم: این که در «۱۵ خرداد (سال 57) آب از آب تکان نخورد»، خبری درست است. دلیلش شاید همانی باشد که ثابتی گفته: «بازداشت پیش دستانه ی افراد خاص»، «سرکوب ِ خوب». با این حال، «حالا»، می داند که نباید آن «سکوت» را باور می کرده و تدبیرش، تدبیری ابدی نبود
.
(4)
حسّ 16 خرداد پرویز ثابتی، یعنی حس مقام امنیتی در فردای روزی که آب از آب تکان نخورد، باید حس جالبی باشد! لابد دلش، خوش ِ «تدبیر»ش بوده. دقیقا شبیه حسّ کسانی که این روزها وقتی دعوت به راهپیمایی شورای هماهنگی راه سبز امید با استقبال روبرو نمی شود، شروع می کنند به طعنه و تمسخر و نوت که ما اینیم و شما اونید و اگر مَردید بیایید خیابان ... غرّه به «زور ِ سرکوب ِ خوب» می شوند؛ به همین راحتی، به همین اندازه شباهت.
به این نخوت، نه ثابتی اوّلین بود و نه اینان آخرین
.
.
پ.ن: قبلا در مورد راهپیمایی های بعد از 25 بهمن 89 اینجا(+)  نوشته ام


۳ نظر:

  1. به شدت منو یاد صحنه های کتاب «سور بز» و درگیری های لفظی و منطق سرکوب سرهنگ آبس گارسیا، رئیس سازمان اطلاعات ارتش کتاب یوسا انداخت...
    غریبا!

    پاسخحذف
  2. ولی این اصل موضوع رو عوض نمیکنه. اگه اون هزار و پانصد نفر سر به نیست میشدند خیلی بهتر بود امروز وضع ما (نه شما! ما! نسل متنفر از اسلام و انقلاب که دستمون برسه مثل زامبی ها گوشت از تن هرچی مسلمون باشه میکنیم)

    پاسخحذف
  3. حواسشون نبوده که سال 365 روزه - نه یک روز

    پاسخحذف