آدم دست و دلش می لرزد وقتی بعد ِ یک روز
و نصفی می خواهد سری به خبرها و وبلاگ ها بزند ... همان اول، این پست همان کاری را می
کند که باید؛ مُهر تایید می زند به آن دلشورگی: خبر مرگ است، و بدتر: "مرگ ِ خود
خواسته" ... "نهال" خودش را کشته و حالا وبلاگش کلی خواننده دارد. چند
وقت قبل ترش "بهنام" خودش را کشته بود، بعد از آزادی از زندان، وقتی پیش تر، با یک متهم سیاسی (کوهیار گودرزی)
یک جا بازداشت شده بودند. و نهال، بهنام را دوست داشت. این را نوشته های وبلاگش
می گوید، لااقل خواننده ساده ای چون من این طور متوجه می شود: "اگه بودی میدونستی
چرا اینجا برات مینویسم. هی بهنام. لعنتی. نامرد. تک مرگ رو سگ (...). آره! آخه بچه
با نبودنت چه کنم؟" و این: "حادثه هيچي نبود / حادثه فقط يك بهنام بود /
بر شانه هايم ...".
.
خبر را سایت های خبری این طور کار کرده اند: "به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، نهال سحابی از دوستان نزدیک بهنام گنجی بوده که پس از خودکشی وی دچار مشکلات شدید روحی و روانی شده بود. وی شب گذشته همانند بهنام گنجی، دست به خودکشی زده و درگذشت. در ادامه ی بازداشت خودسرانه در روز 9 مردادماه، هماکنون دو نفر به دلیل شرایط نامناسب روحی دست به خودکشی زدهاند و کوهیار گودرزی، همچنان در شرایط نامعلوم در سلول انفرادی و در زندان به سر میبرد".
.
صبح اطلاعیه خانواده نهال را می بینی؛ با لحنی تحکم آمیز، هم سیاسی بودن، و هم عشقی بودن خودکشی نهال را یک جا رد می کند: "می گویند که مرگ نهال در ادامه مرگ اطرافیان کوهیار گودرزی است و چون ایشان فعال سیاسی بوده پس مرگ بهنام و نهال هم سیاسی است. حتی در برخی از سایتها و بلاگ ها آوردهاند که نهال پس از آزادی از زندان که تجربه دردناکی برای او بوده، دست به خود کشی زده است. مرگ نهالمان اما از کوچکترین دلالت سیاسیای تهی است. او نه آنقدرها کوهیار گودرزی را میشناخته، نه حتی یک روز در زندان بوده، نه تحت تاثیر آزار و شکنجه بوده و نه سابقهی فعالیت سیاسی داشته است. نهال ما در این چند سال اخیر زندگی بسیار دشواری را تجربه کرد و شکستهای سختی از سر گذارند و همه اینها دست به دست هم داد تا او را به نگرشی مایوسانه به زندگی و جهان سوق بدهد". در این اطلاعیه می خوانی که "نهال معشوق بهنام نبود. او محبتی مادرانه به او داشت". ساعتی بعد متن مصاحبه پدر نهال با مسیح علی نژاد منتشر می شود که به قول وحید "دلیل آن بیانیه عجیب و غریب و "محبت مادرانه" معلوم می شود"؛ نهال متاهل بوده،37 ساله بوده و بهنام هم 22 ساله. باز به قول وحید: "چون ایشون متأهل بودند، خانوادهاش عشق رو تکذیب کردند"!
.
.
خبر را سایت های خبری این طور کار کرده اند: "به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، نهال سحابی از دوستان نزدیک بهنام گنجی بوده که پس از خودکشی وی دچار مشکلات شدید روحی و روانی شده بود. وی شب گذشته همانند بهنام گنجی، دست به خودکشی زده و درگذشت. در ادامه ی بازداشت خودسرانه در روز 9 مردادماه، هماکنون دو نفر به دلیل شرایط نامناسب روحی دست به خودکشی زدهاند و کوهیار گودرزی، همچنان در شرایط نامعلوم در سلول انفرادی و در زندان به سر میبرد".
.
صبح اطلاعیه خانواده نهال را می بینی؛ با لحنی تحکم آمیز، هم سیاسی بودن، و هم عشقی بودن خودکشی نهال را یک جا رد می کند: "می گویند که مرگ نهال در ادامه مرگ اطرافیان کوهیار گودرزی است و چون ایشان فعال سیاسی بوده پس مرگ بهنام و نهال هم سیاسی است. حتی در برخی از سایتها و بلاگ ها آوردهاند که نهال پس از آزادی از زندان که تجربه دردناکی برای او بوده، دست به خود کشی زده است. مرگ نهالمان اما از کوچکترین دلالت سیاسیای تهی است. او نه آنقدرها کوهیار گودرزی را میشناخته، نه حتی یک روز در زندان بوده، نه تحت تاثیر آزار و شکنجه بوده و نه سابقهی فعالیت سیاسی داشته است. نهال ما در این چند سال اخیر زندگی بسیار دشواری را تجربه کرد و شکستهای سختی از سر گذارند و همه اینها دست به دست هم داد تا او را به نگرشی مایوسانه به زندگی و جهان سوق بدهد". در این اطلاعیه می خوانی که "نهال معشوق بهنام نبود. او محبتی مادرانه به او داشت". ساعتی بعد متن مصاحبه پدر نهال با مسیح علی نژاد منتشر می شود که به قول وحید "دلیل آن بیانیه عجیب و غریب و "محبت مادرانه" معلوم می شود"؛ نهال متاهل بوده،37 ساله بوده و بهنام هم 22 ساله. باز به قول وحید: "چون ایشون متأهل بودند، خانوادهاش عشق رو تکذیب کردند"!
.
*
دیشب حالم خوب نبود؛ مثل خیلی های دیگر
زیر این آسمان بی باران. تا دیر وقت بیدار ماندم. با
لِگوهای مهشاد، یک باغ نخل ساختم با نُه تا نخل، یکی که وسط بود از همه بلندتر و
پربرگ تر. دورشان دیوار کشیدم و بعد سه صندلی قرمز بین درخت ها، عین صندلی های توی
پارک ها ... بعد کتاب خواندم. قصه خواندم. "سرزمین
های شبح زده" را ورق زدم. عکس های کاوه گلستان را دیدم از روزهای مدرسه در
سال های دور ... چیزی آرام نمی کرد این دلشورگی مانوس شده با همه زندگی را ... خبرهای بد
آن قدر پشت هم ردیف شده اند، که بدی خبری بعدی، بدی خبر قبل تر را با همه تلخی و
گزندگی اش، از یاد می برد. این جهنم مجسم است. نمی دانم قاطی خاک این سرزمین،
استخوان های خاک شده کدام حرامی پخش است که زمین، همیشه تب دار است
.
.
.
.
محمد ِ عزیز ِ معینی
پاسخحذفنمیدانم به کدام زبان ِ نامفهوم ِ بشری دستبوس انسانیت و پاکی احساسات باشم
باش
هستی
سکوت
بهت
درد
چه داریم برای گفتن؟
در فیس بوک:
پاسخحذف.
.
Hamidreza - چه حس مشتركي
دقيق من هم وبلاگ نهال رو متاسفانه!!! زير رو كردم و فقط بوي مرگ ازش احساس كردم و دقيقا همين دو تا شعر نظرم رو راجع به عشق به بهنام جلب كرد
احساسم بر اين بود كه خانواده نهال بيشتر از مرگ دخترشون نگران اينده خبري اين قضيه بودن