ترسای عزیز با اشاره به این نوشته خانم توحیدلو و همچنین این نوشته من، مطلبی را در وبلاگ خود منشر کرده زیر عنوان: "کاپ اخلاق". درباره "اخلاق" در جنبش سبز در روزهای اخیر مطالب ارزشمند و قابل توجهی منتشر شده و شاید بتوان بی دغدغه، نقد ترسا را نقدی کلی تر از نقد نوشته های خانم توحیدلو و من دانست. قلم توانای ترسا می ارزد که من نوشته اش را عینا تکرار کنم و در پی، پاسخم را عرضه.
***
***
ترسا نوشته:
"پیگیر پر و پا قرص فوتبال نیستم و کم پیش میآید یک مسابقه میخکوبم کند جلوی تلوزیون. تا امروز هم پایم را توی هیچ استادیومی نگذاشتهام. ولی یک چیز را خوب میدانم. با گذر زمان٬ در ذهن من و هزاران نفر مثل من که ریز و درشت فوتبال ذهنمان را اشغال نکرده است٬ اگر هم خاطرهای باقی بماند همانا خاطرهی بردنها ست. حواشی مسابقات٬ انتقال بازیکن از این تیم به آن یکی٬ ناداوری٬ پنالتی دقیقهی نود٬ فوتبال ناجوانمردانه٬ و فردوسیپور نیمهعمری دارند به طول همان یک فصل فوتبالی و بعد از خاطرمان میرود. من یادم نمانده است و راستش اصلن برایم مهم هم نیست پارسال کاپ اخلاق را به کدام تیم دادهاند. شمایی که خیلی فوتبالی بودهاید یادتان میآید؟ اصلن شمایی که خیلی فوتبالی بودهاید یادتان میآید هیچوقت کاپ اخلاق را همان تیمی بالای سر برده باشد که کاپ قهرمانی را بالای سر برده است؟ انگار کاپ اخلاق را به تیمی میدهند که قرار است دل طرفدارانش از باخت خیلی هم نشکند. تازه هیچوقت توی مسابقات بزرگی مثل جامجهانی کاپ اخلاق را به تیمی که در مقدماتی حذف شده باشد -هرچه هم که مراعات اصول فوتبال جوانمردانه را کرده باشد- نمیدهند. آخر آنها که در مقدماتی حذف میشوند در خاطر هیچکس جز طرفداران دوآتشهی خودشان نمیمانند.
در روزگاری که عدهای از خودمان افتادهاند به جان عدهای دیگر از خودمان و به عادت مالوفی که خاتمیها نهالش را در ادبیات سیاسی اصلاحطلبان آبیاری کردهاند٬ طرف مقابل را به تهمت تندروی مینوازند؛ در روزگاری که مهمترین حرکت رهبری اسمی اعتراضات تبری جستن از ساختارشکنی ست؛ در روزگاری که بناست به گرفتن کاپ اخلاق و مروت دلخوش کنیم٬ رقیب دارد برنامهی ۱۵-۱۰ ساله میچیند برای خودش. دیروز گل دادگاهها و حکمهایش را وارد دروازه کرد و امروز گل پلیس اینترنتی زد بهمان و بعدترش گل متروی تهران و فردا گل حذف یارانهها و پسفردا گل انتخابات شورای شهر و خبرگان و راستی یعنی باز هم انتخابات آیا؟!!! حالا ما منتظر گرفتن کاپ اخلاقیم؛ اخلاقی که در قاموس مطلقاندیش شما معنایی یگانه و منبعث از فطرت پاک خداجو دارد و قاموس ما و هرچه در آن است یا تندروانه است و یا تهی از ارزشهای سرشار معنوی و هم هدف نشسته است آنجا دارد وسیله را توجیه میکند. ما اصلن تا بوده است، خودمان و خواستههامان و آرزوهامان و امیدهامان جمله تند بودهاند و ضدارزش و شما تا بوده است سنگ محک سنجش صحت و عیار کردارمان بودهاید. امروز یکی جلبک سبز و عامل استکبارمان مینامد و دیگری افراطی. فردا هم لابد یا به حکم تشکیل ندادن شبکهی اجتماعی متهم خواهیم بود که جنبش را به سرانجام نرساندهایم یا به جرم عضویت در گروهکهای برانداز تحت عنوان “به اصطلاح شبکهی اجتماعی” در زمرهی سربهدارانیم. آری بانو؛ این ماییم که در هر دو محکمه متهم که نه، محکومیم".
در روزگاری که عدهای از خودمان افتادهاند به جان عدهای دیگر از خودمان و به عادت مالوفی که خاتمیها نهالش را در ادبیات سیاسی اصلاحطلبان آبیاری کردهاند٬ طرف مقابل را به تهمت تندروی مینوازند؛ در روزگاری که مهمترین حرکت رهبری اسمی اعتراضات تبری جستن از ساختارشکنی ست؛ در روزگاری که بناست به گرفتن کاپ اخلاق و مروت دلخوش کنیم٬ رقیب دارد برنامهی ۱۵-۱۰ ساله میچیند برای خودش. دیروز گل دادگاهها و حکمهایش را وارد دروازه کرد و امروز گل پلیس اینترنتی زد بهمان و بعدترش گل متروی تهران و فردا گل حذف یارانهها و پسفردا گل انتخابات شورای شهر و خبرگان و راستی یعنی باز هم انتخابات آیا؟!!! حالا ما منتظر گرفتن کاپ اخلاقیم؛ اخلاقی که در قاموس مطلقاندیش شما معنایی یگانه و منبعث از فطرت پاک خداجو دارد و قاموس ما و هرچه در آن است یا تندروانه است و یا تهی از ارزشهای سرشار معنوی و هم هدف نشسته است آنجا دارد وسیله را توجیه میکند. ما اصلن تا بوده است، خودمان و خواستههامان و آرزوهامان و امیدهامان جمله تند بودهاند و ضدارزش و شما تا بوده است سنگ محک سنجش صحت و عیار کردارمان بودهاید. امروز یکی جلبک سبز و عامل استکبارمان مینامد و دیگری افراطی. فردا هم لابد یا به حکم تشکیل ندادن شبکهی اجتماعی متهم خواهیم بود که جنبش را به سرانجام نرساندهایم یا به جرم عضویت در گروهکهای برانداز تحت عنوان “به اصطلاح شبکهی اجتماعی” در زمرهی سربهدارانیم. آری بانو؛ این ماییم که در هر دو محکمه متهم که نه، محکومیم".
***
من معتقدم: مقایسه کاپ "اخلاق" در فوتبال با "اخلاق" در یک جنبش سیاسی – اجتماعی اصلا مقایسه درستی نیست؛ آن چنان که مقایسه "سقوط" سنگ از پشت بام با "سقوط" یک انسان از بالای کوه، "پرواز" یک قاصدک با "پرواز" یک هواپیما، "خاموشی" شمع با "خاموشی" آتشفشان؛ هیچ گاه شباهت کلمات، و حتی عین هم بودن کلمات، جوازی برای هم شأن بودن آن چه با کمک آن کلمات، به وصفش نشسته ایم، به دست نمی دهد. حتی گیریم این مثال درست باشد؛ نکته فراموش شده "اعتبار" مسابقه است؛ حتی ورزشگاه بروهای حرفه ای هم وقت شان را برای مسابقه های بی داور و ناظر هدر نمی دهند؛ به یاد سپردن برنده کاپ اخلاق که جای خود دارد! فکر می کنید یک جنبش سیاسی و اجتماعی چگونه معتبر می شود؟ با برنده شدن فوری؟
*
جز این است که جنبش سبز بر دروغ و تقلب و سودازدگی طغیان کرد؟ اگر این هیولاها نبودند آیا نیازی به این همه درد و زخم و و زندان و گور بود؟ با رد و سخره اخلاق، می خواهیم جواز دروغ و تقلب و سودازدگی صادر کنیم برای باطل کردن سحر دروغ و تقلب و سودازدگی؟ حاصل را اجازه دهید بی نیازی به چشم بندی پیش بینی کنیم؛ حتی در صورت "برنده شدن" (؟)، فقط یک جابجایی در هرم قدرت و باز یکه تازی بی اخلاقی و باز نارضایتی و جنبش و نهضت و انقلاب در پی هم و باز سرگردانی و حیرانی و درد و زخم و و زندان و گور! اسمش را بگذارند؛ "ایده آلیسم"؛ مگر جایی که نه از گشنگی می میریم و نه از تشنگی هلاکیم و نه برهنه مانده ایم، زار زدن برای "آزادی"، عین "ایده آلیسم" نیست؟ در هیاهوی سیری و سیرابی، آرزو برای انسان شدن و انسان "ماندن"، عین "ایده آلیسم" نیست؟
*
جدال جنبش آزادی خواهی و جریان سرکوب در ایران ما داور و ناظر دارد؛ داور و ناظر، "تاریخ" است که "وجود" دارد و می گوید: "ایرانیان یک صد سال پیش برای "عدالت خانه" کشته ها دادند و هنوز هم نتوانسته اند "جرم سیاسی" را در قانون شان تعریف کنند"!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر