همه ما کسانی که با حداکثر انرژی در مبارزات انتخاباتی و پیش از آن سعی کردیم رفتار و پندار و گفتار نادرست احمدی نژاد را به چالش بکشیم و گزارش های کژتاب او، هیجان زدگی، تنش زایی های بین المللی، قانون و منتقد ستیزی و پناه بردنش به هر وسیله ای را برای نیل به هدف رسوا کنیم، اینک خود و حجم گسترده تری از جامعه را با احمدی نژادی مواجه می بینیم که بعد از عبور "خر پیروزی اش" از پل انتخابات، به طور واضح تری "واقعیت" خود را عریان تر کرده است؛ واقعیتی که حنجره و قلم های بسیاری در طول چهار سال گذشته صرف فریاد و برملا کردن آن شده بود! مقاومت در برابر دستور کتبی رهبری، ارسال نامه ای سرد به رهبری درباره کناره گیری مشایی و نه عزل او، برکناری هیجان زده وزرای منتقد تا مرز از رسمیت انداختن و غیرقانونی کردن جلسات دولت نهم واضح تر از همیشه نشان می دهد که احمدی نژاد نه تنها تحمل شنیدن "نه" ندارد بلکه حاضر است ولی نعمت های خود را به درون گرداب تنش بکشاند تا آن چه خود درستی آن را به تنهایی تشخیص داده، بر کرسی نشاند. کسی که با دوستان خود چنین کند، دروغ و توهین و تهمت زنی به "رقیب" که آب خوردن و چشم بر هم زدنی بیشتر نخواهد بود. او "هنر تنش زایی" خود را که در چهار ساله اول در روابط بین الملل و در دوره تبلیغات انتخاباتی در تخطئه گذشته نظام و مصدرنشینان دیروز بروز داده بود، اینک به داخل چارچوب های داخلی نظام حاکم کشانده است. او برنده این کارزار نخواهد بود. او خود را فراتر از قانون و عرف حاکم و جاری بر ساخت قدرت در کشور می داند؛ او می خواهد اثبات کند نماد "تغییر" است. می خواهد غرور خود را که در جریان مشایی و بسیار بیشتر از آن در جریان اعتراضات بعد از اعلام نتایج انتخابات، به شدت مخدوش شده ترمیم کند. او بی تردید ساعت های پرفشاری را سپری می کند. تاب منتقد ندارد، هیجان بر او حاکم است، نمی تواند دل از اریکه قدرت برکند و در عین حال نمی تواند بپذیرد که رفقایش را نتواند به پست های دلخواه بگمارد. او به یک هیجان بزرگ تر یا سکوتی سنگین نیاز مبرم دارد؛ .تجربه نشان داده او اهل راه دوم نیست؛ تاب خماری ندارد اصلا. ... راه سومی هم هست؛ کسی حوصله کند و زندگی نامه سید ضیا طباطبایی را برای او بخواند ؛ شاید اهل عبرت باشد
*
سید ضیا در صدارت اساس را بر نمایش و بر دین فروشی و ایجاد رعب در مردم و مخالفان خود گذاشت.از اولین اعمالش این بود که تظاهر به دیانت و به خصوص مذهب شیعه را راس امور دولت گذاشت. نظامیان را حاکم کرد. به تندی باورنکردنی شروع به کار کرد، همه بزرگان و سرمایه داران کشور را به بهانه مبارزه با مفاسد اقتصادی به زندان انداخت. برای پیشبرد کاری که به عهده گرفته بود، زنان خیابانی را جمع کرد، مشروب را از کافه ها و هتل ها ممنوع کرد، در میهمانی های رسمی دوغ گذاشت و گذاشت که خبرش همه شهر را پر کند. خیابان های تهران را متظاهرانه پاکسازی و رنگ کرد و شعارهای مردم فریب داد. او برای پیشبرد چنین مجموعه ای، نظامیان را قدرتی چنان بخشید که صد روز بعد خودش را در درشکه ای نشاندند و به تبعید فرستادند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر