۱۳۸۷ مهر ۹, سه‌شنبه

درخت گلابی دوست داشتنیِ من

پوستر فیلم درخت گلابی
گلشیفته فراهانی و دی کاپرو

یک روز سرد زمستانی اسفند ده سال قبل، سال 77، با خواهر زاده ام و همسرش رفتم سینما؛ یکی از سینماهای تهران که اسمش یادم نیست. از میانه فیلم بود که وارد سالن شدیم. نمی دانستم برای نخستین بار دارم به تماشای فیلمی می نشینم که بعد از ده سال هنوز یکی از دو فیلم دلخواه من در طول زندگی ام، بوده و هست؛ فیلم "درخت گلابی". نیمه دوم فیلم از جایی شروع می شود که پسرک نوجوان و لاغر و زردمبوی فیلم در پایان یک تابستان دل انگیز، ناغافل، از "میم"، عشق ابدی اش، دور می افتد و هر چه زور می زند که با دوچرخه به ماشینی که میم را دارد با خود می برد، برسد، نمی رسد. نیمه دوم را اول دیدیم و نیمه اول فیلم را دوم و بعد از آن تا روزها منی که توانسته بودم در مخیله ام این فیلم را به خوبی به نظمی که کارگردانش درآورده بود، ردیف کنم در لذتی غریب از تماشای این فیلم غوطه ور بودم. نمی دانستم چه گردی از فیلم بر دل و روانم پاشیده بود که حس می کردم حق دارم درخت گلابی را خیلی دوست داشته باشم ... فیلم را داریوش مهرجویی ساخته بر اساس داستانی نوشته گلی ترقی. لوکیشن فیلم که باغ و مزرعه ای زیباست؛ جان می دهد برای جان دادن به حس نوستالژیک همچو منی که کم چنین باغ و مزرعه هایی به خاطرات دروان کودکی ام گره نخورده؛ با آن موسیقی انتخابی عالی روی تصاویر که پلک زدن را هم از یادت می برد. نقدهای بسیاری درباره این فیلم خواندم؛ یادم هست در یکی از این نقدها، نویسنده نوشته بود که خیس شدنِ جای چشم های پسرک روی ملافه ای که روی خودش کشیده، یکی از زیباترین تصاویر تاریخ سینمای ایران است؛ باید فیلم را ببینید تا بدانید حق با این منتقد سینمایی بوده. بعدها نقدی خواندم که لذت ناشی از تماشای این فیلم را گره زده بود به درک از گذر زمان؛ این که استاد فلسفه امروز بر می گردد به روزهای نوجوانی و عاشق مسلکی خودش. فیلم تابستان سال 78 به زنجان رسید؛ یادم هست در پیام زنجان نیم صفحه ای درباره این فیلم کار شد تا که چند نفری بیشتر این فیلم راببینند! کتاب های گلی ترقی هم شد هدف چشم هایم در قفسه کتاب کتابفروشی ها. شعر "دیر اومدی مُرد پری"یِ گلی ترقی را زری حفظ کرده بود و بارها از او می خواستم تا برایم بخواند. بخش کوتاهی از این شعر را در "درخت گلابی" جا داده بودند ... اعتراف باید کرد که بازی درخشان گلشیفته فراهانیِ چهارده ساله در این فیلم، در پرتاب این فیلم به جلو بسیار موثر بود. درخت گلابی جایزه بهترین بازیگر نقش اول بخش بین‌الملل جشنواره فیلم فجر را در سال هفتاد و شش برای گلشیفته به ارمغان آورد ... آن چنان که بعد از "ازکرخه تا راین" آرزو کردم که کاش علی دهکردی در هیچ فیلم دیگری بازی نکند تا غلظت لذت تماشای "از کرخه تا راین" در خونم پایین نیاید، چنین آرزویی را هم برای گلشیفته فراهانی در درخت گلابی کردم؛ که لابد می دانید هیچ کدام به این آرزوی من اهمیتی ندادند! ... این روزها خبر داغ هم بازی شدن گلشیفته فراهانی با دی کاپروی هالیوودی در فیلمی از ریدلی اسکات یک بار دیگر مرا برد به دنیای "درخت گلابی"؛ بهانه نوشتن همین بود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر