*
تلاش رییس جمهوری اسلامی برای نشان دادن بی کفایتی جمهوری اسلامی
اول: سه سال قبل که قرار به انتخابات ریاست جمهوری بود، کسانی نه چندان کم شمار در وبلاگستان نوشته بودند که به احمدی نژاد رأی خواهند داد تنها به این دلیل که با شناختی که از او پیدا کرده اند می دانند که او نظام را به سوی نابودی و لااقل یک چالش بسیار جدی در عرصه وجود و عدم، هدایت خواهد کرد!
دوم: دولت نهم در حد اعلایش فقط یک دولت است مثل همه دولت هایی که در این سی ساله سر کار بوده اند یا در آینده خواهند بود. دولت نهم باز فقط یک قوه از سه قوه کشور است؛ حتی اگر رییس اش معجزه هزاره سوم باشد، حتی اگر بگوید که کابینه اش کابینه هفتاد میلیونی خواهد بود ولی سه سال بعد از شروع ریاستش بر جمهور، همه بدانند که بهترین کابینه برای رییس جمهور، کابینه ای است مرکب از بیست و یک احمدی نژاد به تعداد !
سوم: عدالت جدای از این که یک آرمان بشری و سپس اسلامی است، بارها و بارها قبله نمای انقلاب اسلامی هم بوده است. عدالت خواهی بُن مایه مبازرات آزادی خواهانه ملت ایران در طول تاریخ بوده
چهارم: “دولت نهم در موضوع پیگیری عدالت تنهاست”؛ این گفته رییس دولت نهم در جمع دانشجویان دانشگاه امام صادق بوده است. معنای بدون تفسیر و خدشه این جمله این است: “فقط دولت نهم به دنبال عدالت است و دیگران؛ نه”. دیگران کیستند: کل نظام جمهوری اسلامی منهای دولت چهارساله احمدی نژاد و این یعنی تلاش رییس جمهوری اسلامی ایران برای نشان دادن بی کفایتی جمهوری اسلامی!
پنجم: کسانی که به احمدی نژاد رای دادند تا روی شاخه درخت بنشیند و آن را ببرد؛ این روزها خرسند از پیش بینی شان شاید اما باور نکنند که او دارد “ایران” را هم می بازاند.
برزخي براي فروپاشيدن
دیشب احمدی نژاد با مشاورش، یعنی زیر دستش که مدام او را تایید می کرد، نشست جلوی دوربین و به بهانه تشریح طرح اقتصادی اش، عینهو یک کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری صحبت کرد! احمدی نژاد یک سال مانده به پایان دوره ریاست جمهوری اش از اجرای طرحی بزرگ در اقتصاد طی “یکی و دو ماه” آینده خبر می دهد؛ ظاهرا قد و قواره این طرح حتی برای طراحانش هم تا دیشب معلوم نشده بود؟! تاکید چندین باره رییس جمهور بر این که این طرح خیلی خوب ما در سه سال و آن یکی طرح فوق العاده ما در پنج سال آینده جواب می دهد و یادآوری های ملال آور کاستی های اقتصاد ایرانی که همه از آن خبر دارند، فقط یک معنی دارد: “احمدی نژاد می خواهد باز هم رییس جمهور شود”. آقایان حتی به خودشان زحمت نداده بودند تا نمودارهایی را که به نمایش می گذارند قابل دیدن باشد؛ حتی شاید بشود ادعا کرد آن نمودارها با آن رنگ های تند و جیغ و نوشته های ریز برای دیده نشدن به نمایش در آمد؛ فقط برای که بگویند “بله ما اهل آمار و نمودار و کار کارشناسی هستیم”! … ای کاش صدا و سیما جرأت داشت و آخرین مصاحبه احمدی نژاد را با گفتگوی ویژه بخش خبری شبکه دو در سه قبل مجددا پخش می کرد؛ آن موقع معلوم می شد که بهشتی که احمدی نژاد از آن سخن می گفت؛ برزخی برای فروپاشیدن بود! … آقای احمدی نژاد! راستی شما حاضرید مصاحبه سه سال قبل تان در شب انتخابات دوباره پخش شود؟!
دیشب احمدی نژاد با مشاورش، یعنی زیر دستش که مدام او را تایید می کرد، نشست جلوی دوربین و به بهانه تشریح طرح اقتصادی اش، عینهو یک کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری صحبت کرد! احمدی نژاد یک سال مانده به پایان دوره ریاست جمهوری اش از اجرای طرحی بزرگ در اقتصاد طی “یکی و دو ماه” آینده خبر می دهد؛ ظاهرا قد و قواره این طرح حتی برای طراحانش هم تا دیشب معلوم نشده بود؟! تاکید چندین باره رییس جمهور بر این که این طرح خیلی خوب ما در سه سال و آن یکی طرح فوق العاده ما در پنج سال آینده جواب می دهد و یادآوری های ملال آور کاستی های اقتصاد ایرانی که همه از آن خبر دارند، فقط یک معنی دارد: “احمدی نژاد می خواهد باز هم رییس جمهور شود”. آقایان حتی به خودشان زحمت نداده بودند تا نمودارهایی را که به نمایش می گذارند قابل دیدن باشد؛ حتی شاید بشود ادعا کرد آن نمودارها با آن رنگ های تند و جیغ و نوشته های ریز برای دیده نشدن به نمایش در آمد؛ فقط برای که بگویند “بله ما اهل آمار و نمودار و کار کارشناسی هستیم”! … ای کاش صدا و سیما جرأت داشت و آخرین مصاحبه احمدی نژاد را با گفتگوی ویژه بخش خبری شبکه دو در سه قبل مجددا پخش می کرد؛ آن موقع معلوم می شد که بهشتی که احمدی نژاد از آن سخن می گفت؛ برزخی برای فروپاشیدن بود! … آقای احمدی نژاد! راستی شما حاضرید مصاحبه سه سال قبل تان در شب انتخابات دوباره پخش شود؟!
وقتي زهرا كاظمي نفله شد، كجا بوديد؟
نامه توهین آمیز و دور از ادب قاضی مرتضوی، دادستان تهران، علیه زاکانی؛ نماینده اصولگرای تهران در مجلس که پی گیر تخلفات دانشگاه آزاد و پرونده فروش سئوالات کنکور این دانشگاه بوده، بسیاری از اصولگرایان را ناراحت کرده است. قاضی مرتضوی درباره نامه زاکانی نوشته که “مردم شریف با مطالعه این مطالب سخیف و کذب پی به عمق نارسایی روحی و روانی و شخصیت نویسنده آن می برند”! زاکانی در نامه اخیر خود که روزنامه ایران آن را چاپ کرد اعلام کرده که پرونده های مربوط به تخلفات کنکور را شخص مرتضوی از سراسر ایران با بهانه های واهی به دادستانی تهران کشانده تا “گم شوند”! در پی این اقدامِ قاضی مرتضوی، علاوه بر جمع کثیری از نمایندگان مجلس، افراد دیگری نیز علیه قاضی مرتضوی درخواست مشترکی مبنی بر محاکمه وی در دادگاهی بی طرف به قوه قضاییه ارسال کرده اند.
*
نام قاضی مرتضوی با توقیف مطبوعات و به حبس فرستاندن روزنامه نگاران در دوره هشت ساله ریاست جمهوری محمد خاتمی و سپس ترقی در قوه قضاییه تا حد دادستانی پایتخت، عجین شده است. اوج درخشش قاضی مرتضوی اما به پرونده قتل زهرا کاظمی در زندان اوین بازمی گردد؛ جایی که مدیر کل وقت مطبوعات خارجی را مجبور کرد پای ورقه ای را امضا کند که می گفت: “زهرا کاظمی با سکته مغزی، مُرده”؛ ادعایی که حتی خلاف آن ثابت شد! آن موقع لابد اصولگرایان امروز که از توهین کلامی قاضی مرتضوی به یکی هم قطاران خود برآشفته اند، روی تاقچه نبودند که به سیب زمینی بگویند “دیب دمینی” و ندانند قاضی مرتضوی عین خوره به جان مطبوعات افتاده، ولی بی تردید گیر مصلحتی بس بزرگ بودند تا مباح شدن خون یک زن بی پناه را در زندان بزرگ پایتخت، مشمول چشم پوشی خود فرمایند! روزی که خون زهرا کاظمی نفله می شد، اصولگرایان قاضی مرتضوی را به کمتر از شجاعت نمی شناختند و حالا که دیکتاتور کوچولوی دانشگاه آزاد، عبدالله جاسبی، خرسند از مشغول کردن دادستان به مجلس و روزنامه ها و بالعکس، امور امپراتوری خود را تدبیر می کند، همین اصولگرایان از “اهانت” مرتضوی خون به دل شده اند! مرتضوی اما بیدی نیست که با این بادها بلرزد؛ بیست میلیون زاکانی دیگر هم راه به گوشه تنگ مهربانی در دل مرتضوی نخواهند برد … بادی که باید او را بلرزاند هنوز اجازه وزیدن نگرفته …
بسيار دشوار است
این که بشود کسانی چون مرحوم آیت الله مشگینی، آیت الله جنتی، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله امامی کاشانی، آیت الله اسدالله بیات و این اواخر حسب بیانیه های مطبوعاتی حزب اعتماد ملی؛ آیت الله مهدی کروبی را در کنار کسانی چون شهیدان بهشتی و مطهری ق رار داد و همه را روحانیان انقلابی نامید، بسیار دشوار است. انقلابی که می گویم سراغ بگیرید از آرمان های نخستین و اصیل انقلاب که آزادی و عدالت و مردم داری را هیچ گاه فرو نمی گذاشت. این همه ربطی به بودن و یا نبودن افراد هم ندارد، و به این که با کهولت سن از دنیا رفته اند یا با گلوله ای در سر و بمبی زیر پا.
این که بشود کسانی چون مرحوم آیت الله مشگینی، آیت الله جنتی، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله امامی کاشانی، آیت الله اسدالله بیات و این اواخر حسب بیانیه های مطبوعاتی حزب اعتماد ملی؛ آیت الله مهدی کروبی را در کنار کسانی چون شهیدان بهشتی و مطهری ق رار داد و همه را روحانیان انقلابی نامید، بسیار دشوار است. انقلابی که می گویم سراغ بگیرید از آرمان های نخستین و اصیل انقلاب که آزادی و عدالت و مردم داری را هیچ گاه فرو نمی گذاشت. این همه ربطی به بودن و یا نبودن افراد هم ندارد، و به این که با کهولت سن از دنیا رفته اند یا با گلوله ای در سر و بمبی زیر پا.
اصلا هیجان زده هم نمی شویم که احمدی نژاد برای دادن لوح به همسر شهید مطهری خودش از سن پایین می پرد که شهید مطهری همان کسی است که در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی اش نوشت که در دانشکده الهیات دانشگاه های بعد از انقلاب باید استاد معتقد به مارکسیسم، مارکسیسم تدریس کند و دانشجویان بتوانند تلاش کنند خود سره را از ناسره بازشناسند و البته حالا کار به جایی رسیده که استاد فول مسلمان را به صرف دو جمله حرف در نقد اندیشه محبوب ساکنان برج قدرت، می شود کان لم یکن کرد. باید روزی هیجان زده شد که بشنویم در دانشکده الهیات جمهوری اسلامی آمده اند و به حرف ایدئولوگ انقلاب رسیده اند! (کسی باید آن جا بود تا به احمدی نژاد می گفت: ما روز دیگری هیجان زده خواهیم شد!)
نمی شود، خیلی جورهای دیگر هم نمی شود که آن آیت الله ها را با شهید بهشتی یک جا، جا داد؛ “گفتند حالا که شعار مرگ بر شاه همه گیر شده، شعار جدید بدهیم؛ “شاه زنازاده است، خمینی آزاده است”، گفت: “رضاخان با مادر شاه ازدواج کرده بود. این شعار حرام است. از پله حرام که نمی شود به بام سعادت رسید” … اصلا باورش سخت است، عادت کرده ایم به این که می شود برای هم باندی و هم جناحی خودمان اخلاق را زیر پا له کنیم و به خود بباورانیم که می شود از پله حرام هم به بام سعادت رسید! … داستان مدیریت شهید بهشتی را در مجلسی که قانون اساسی بعد از انقلاب را نوشت، در تصویب اصل ممنوعیت شکنجه شنیده اید یا نه که چگونه در برابر آیت الله مشگینی ایستاد و تبصره دار کردن این اصل را برنتافت و پیروز شد ولی در عمل این ایده آیت الله مشگینی بود که جام قهرمانی را بالا برد!
“کمونیست بود. آمده بود پای صحبت یک آخوند، توی آخن آلمان. می گفت: “اومده ایم آخوند ببینیم بخندیم، بالاخره خودش کلی تفریحه”. ساعت یازده شب گریه می کرد که بحث ادامه داشته باشد. تا ساعت دو با بهشتی حرف می زد، بعد شد پای ثابت سخنرانی هایش“.
“با جدیت می گفت: “بهشتی سنیه؛ اشهدان علیا ولی الله نمی گه”. یکی بهش گفته بود: “شب بیا پشت سرش نماز بخون تا بفهمی اشتباه می کنی”. به بهشتی هم سپرده بود؛ “امشب که فلانی می آید، این جمله را بلند بگو”. اذان و اقامه را گفت ولی اشهد ان علیا ولی الله نگفت. به بهشتی اعتراض کردند؛ “تو که هر شب می گفتی، حالا امشب چرا …؟”. گفت: “اگر امشب می گفتم به خاطر اون آقا بود. من که همه وجودم محبت علی است چرا باید برای یک نفر دیگر بگویم؟” …
این که بشود کسانی چون مشگینی، جنتی، مصباح یزدی، امامی کاشانی، اسدالله بیات و کروبی را در کنار کسانی چون شهیدان بهشتی و مطهری قرار داد و همه را روحانیان انقلابی نامید، بسیار دشوار است. انقلابی که می گویم سراغ بگیرید از آرمان های نخستین و اصیل انقلاب …
*
رفت توی خیابان ایران یک خانه خرید. اثاثیه را برده بودند. منتظر بودند شب بیاید شام را خانه جدید بخورند. صدای انفجار همه را شوکه کرد …
مرجع خاطرات: کتاب صد دقیقه تا بهشت
چرا به جاي نازي ها هولوكاست را تكذيب مي كنيد؟
آقای احمدی نژاد در واکنش به تشکیک در ادعای چند روز قبلش درباره طرح آمریکا برای ربودن وی در جریان سفر به بغداد گفته که: “معلوم نیست این افراد به نمایندگی از چه کسی این موضوع را تکذیب کرده اند”. وی همچنین با اشاره به این که “بعضی افراد دیگر در داخل کشور وارد ماجرا شدند و تکذیب کردند” تاکید کرده: “شما چه کارهاید این وسط؟”
خب! مثل خیلی وقت های دیگر لازم است آقای رییس جمهور یک سوزن به خودشان بزنند و روبروی آینه از طرف مقابل بپرسند: هکذا ! شما خودتان چرا به جای نازی ها، هولوکاست را تکذیب می کنید؟ شما چه کارهاید این وسط؟ مگر به شما آسیبی رسیده است که دفاع میکنید؟
كاش تبريك نگويد
رابرت موگابه، دیکتاتور زیمبابوه، که در دور اول انتخابات ریاست جمهوری این کشور آفریقایی، مبارزه را به مخالف باخته بود، چنان عرصه را تا روز برگزاری دور دوم انتخابات بر رقیب و هوادارنش تنگ کرد که خودش ماند و صندوق های رای و کلی آدم وحشت زده که باید آزادنه او را انتخاب می کردند! مورگان چانگيراي، رهبر حزب مخالف اصلي زيمبابوه و پيروز دور اول انتخابات، به دليل بروز موجي از حملات خونين عليه حاميان خود با حضور در دور دوم انتخابات مخالفت كرده بود. موگابه بعد از رأی دادن گفته که “من احساس خوبي دارم و خوشبين هستم”. رابرت موگابه قبل تر در تجمع انتخاباتي نهايي خود گفته بود كه خواستار ادامه حضور به عنوان رييس جمهور است؛ سمتي كه وي بيوقفه از زمان استقلال زيمبابوه از انگليس در سال 1980 در اختيار داشته است. حاصل دوران زمامداری موگابه بر زیبابوه این ها بوده: بیش از سه میلیون نفر از جمعیت جوان کشور راه مهاجرت در پیش گرفتهاند، ایدز گریبانگیر بیست و چهار تا سی و پنج درصد جمعیت سیزده میلیونی کشور است و متوسط عمر ظرف بیست سال از پنجاه و پنج به سی و پنج سال سقوط کرده است!
*
کاری از دست ما بر نمی آید جز آرزوی نابودی همه موگابه ها و آرزوی جانِ سخت و اتحاد برای همه دشمنان همه دیکتاتورها! و یک آرزوی دیگر؛ … که کاش احمدی نژاد انتخاب شدن موگابه را تبریک نگوید؛ … آقای احمدی نژاد! قول بده این کار را نکنی؛ نفرین زیمبابوه ای های فلک زده را نه برای خودت، نه برای آن هفده میلیون نفری که به تو رأی دادند و نه بقیه ملت نخر؛ لطفا …
خبر وحشتناك زيست محيطي براي مردم زنجان
هفته نامه پیام زنجان در شماره هشتم تیرماه جاری خود با افشای نامه مورخ شانزدهم اردیبهشت ماه گذشته رییس سازمان آب منطقه ای استان زنجان خطاب به استاندار زنجان، از وقوع یک تخریب زیست محیطی وحشتناک در اطراف این شهر سیصد و پنجاه هزار نفری خبر داد. بر اساس نوشته این هفته نامه و به نقل از نامه مقام مذکور، غلظت سرب موجود در خاک های اطراف این کارخانه که در بیست کیلومتری جاده زنجان به تهران واقع شده، سیصد و شصت برابر حد استاندارد است! این مقام مسوول وضعیت را بحرانی اعلام کرده و آب شرب مردم زنجان را در معرض آلودگی جدی دانسته است.
این در حالی است که وجود مقدار بسیار کمتر از این حد سرب در محیط زیست باعث بروز عوارض جبران ناپذیری بر روی سلامتی انسان می شود؛ كودكان به خصوص به مسموميت با سرب حساسند، چرا كه سرب را آسانتر از بزرگسالان جذب ميكنند؛ حتي مسموميت با مقادير اندك سرب ميتواند به اختلالات شديد رشدي در كودك منجر شود. کماشتهایی، کمخونی، درد شکمی و عضلانی، فلج تدریجی بدن، خط آبی در محل اتصال دندانها به لثه از جمله عوارض مسمومیت با سرب است.
آلایندگی کارخانه سرب و روی زنجان از زمان تاسیس در حدود پانزده سال قبل تا کنون مورد مناقشه فراوان بوده ولی سودجویی جریان های اقتصادی پیدا و ینهان مانع از چاره جویی در این باره شده است. برخی اساتید زیست شناسی حتی پیش بینی کرده اند تا پنجاه سال آینده شهری به نام زنجان وجود نخواهد داشت. سازمان انتقال خون زنجان نیز از مدت ها قبل درخواست اهدای خون توسط کارگران این کارخانه را رد می کند ولی همه این ها باعث نشده تا مدیریت این کارخانه در مقابل سلامتی مردم روستاهای اطراف و شهر زنجان سر خم کند.
بی اعتنایی به سلامتی مردم در بین ارگان های دولتی نیز چنان ریشه دوانیده که رییس سازمان صنایع و معادن استان به رغم درخواست استانداری تا کنون جهت تشکیل جلسه اضطراری اقدامی صورت نداده و استانداری هم به طور جدی موضوع را پیگیری نکرده است. سه هفته قبل نیز استاندار زنجان دعوت شبکه یک سیما را برای پاسخگویی درباره آلایندگی های این کارخانه نپذیرفت و در این برنامه تنها صندلی خالی استاندار به نمایش در آمد …
اين وسط يكي دروغ مي گويد
برنامه تلويزيوني “مثلث شيشه اي” در شبکه تهران که قرار بود نود شب ميزبان ميهمانان عرصه هاي مختلف براي ”گفتگويي بي پرده” باشد، بعد از حضور چند ميهمان منتقد دولت و همچنين به چالش کشيدن عملکرد برخي از اعضاي کابينه، ابتدا با توقيفي موقت در ميانه خرداد رو به رو شد و پس از آن، در حاليکه مدير شبکه تهران از ادامه اين برنامه پرطرفدار تا پايان تابستان خبرداده بودند، “به دلايل نامعلومي”، جمعه شب پخش آن متوقف شد.
وزیر مسکن دولت خاتمی چند شب پیش در این برنامه اشاره کرده بود که هنگامی که در سال هفتاد و شش وزارت مسکن را تحویل گرفته و در سال هشتاد و چهار آن را تحویل داده، قیمت مسکن در منطقه سعادت آباد دو برابر شده بود ولی بعد از روی کار امدن دولت احمدی نژاد و ظرف سه سال گذشته قیمت مسکن در همان منطقه پنج برابر شده است. روزنامه اعتماد مطلب جالبی در این باره جمع آوری کرده که نشان می دهد چگونه این برنامه طاقت دولت نهم را زایل کرد؛ اگر که باور کنیم از ابتدا اساسا تحملی وجود داشته است؛ اینجا می توانید نوشته روزنامه اعتماد را بخوانید.
*
چند ماه قبل در جمع دانشجویان دانشگاه ها: آقای احمدی نژاد انتقاد از دولت را عامل اصلاح روش ها و بهبود امور خواند و افزود: دایره تماس و مشورت دولت با نخبگان جامعه در مقایسه با گذشته بسیار بالاست اما اینکه از همه ظرفیت ها استفاده نمی شود مطلب درستی است. آقای احمدی نژاد گفت: انتقاد پذیرترین دولت همین دولت است و با توجه به حرکت در مسیر انجام کارهای زیربنایی و ریشه یابی مشکلات هیچ گونه مانعی بر سر راه انتقاد ایجاد نکرده و نخواهد کرد.
*
آقای احمدی نژاد! یکی این وسط راحت تر از آب خوردن دارد دروغ می گوید
33
آمد، آمد، آمد تا رسید به فردا، به ده تیر … سن و سالم را می گویم؛ پایان سی و سه سالگی را
چسباندن مقدسات به اقتصاد معيوب
دیشب یک رپرتاژ آگهی از تلویزیون درباره محصول جدید ایران خودرو (سمند سورن) پخش شد. در این رپرتاژ طولانی که علی الظاهر هزینه بسیار زیادی صرف تهیه و پخش آن شده، با استفاده از فضای خود کارخانه و طبیعت مناطق شمالی کشور، ایران خودرو تبلیغ می شد. این همه در حالیست که مشتریان محصولات کارخانه های خودروسازی کشور چه به لحاظ رعایت نشدن استاندارد در ساخت خودروهای پرمشتری و چه به لحاظ خدمات پس از فروش و قیمت تمام شده محصول، از عملکرد این صنعت ناراضی اند ولی به دلیل وضع قوانین جانبدارانه دولت از این صنایع و ایجاد مانع سر راه واردات خودروهای استاندارد خارجی با قیمت متعارف، عملا حق انتخاب از مردم گرفته شده است. نکته جالب اما در بخش هایی از این رپرتاژ نشان دادن کارگران و کارشناسان ایران خودرو حین ادای نماز جماعت در کارخانه و شرکت در راهپیمایی ها بود! معلوم نیست در حالی که خروجی کارخانه موجبات نارضایتی مردم را فراهم کرده، نمارخوان و انقلابی نشان دادن پرسنل ایران خودرو به چه درد مردم می خورد؟! آیا مرسدس بنز و تویوتا هم با فرستادن کارگرانشان به تظاهرات فرمایشی و کلیسا و معبد، مرسدس بنز و تویوتا شده اند؟ ستاد اقامه نماز اگر بخواهد ثواب به تاراج نرفتن ایمان مردم توسط ایران خودرو”ها” را در کارنامه داشته باشد، باید جلوی پخش این نوع آگهی ها را که مقدسات را به اقتصاد معیوب کشور می چسبانند، بگیرد!
دیشب یک رپرتاژ آگهی از تلویزیون درباره محصول جدید ایران خودرو (سمند سورن) پخش شد. در این رپرتاژ طولانی که علی الظاهر هزینه بسیار زیادی صرف تهیه و پخش آن شده، با استفاده از فضای خود کارخانه و طبیعت مناطق شمالی کشور، ایران خودرو تبلیغ می شد. این همه در حالیست که مشتریان محصولات کارخانه های خودروسازی کشور چه به لحاظ رعایت نشدن استاندارد در ساخت خودروهای پرمشتری و چه به لحاظ خدمات پس از فروش و قیمت تمام شده محصول، از عملکرد این صنعت ناراضی اند ولی به دلیل وضع قوانین جانبدارانه دولت از این صنایع و ایجاد مانع سر راه واردات خودروهای استاندارد خارجی با قیمت متعارف، عملا حق انتخاب از مردم گرفته شده است. نکته جالب اما در بخش هایی از این رپرتاژ نشان دادن کارگران و کارشناسان ایران خودرو حین ادای نماز جماعت در کارخانه و شرکت در راهپیمایی ها بود! معلوم نیست در حالی که خروجی کارخانه موجبات نارضایتی مردم را فراهم کرده، نمارخوان و انقلابی نشان دادن پرسنل ایران خودرو به چه درد مردم می خورد؟! آیا مرسدس بنز و تویوتا هم با فرستادن کارگرانشان به تظاهرات فرمایشی و کلیسا و معبد، مرسدس بنز و تویوتا شده اند؟ ستاد اقامه نماز اگر بخواهد ثواب به تاراج نرفتن ایمان مردم توسط ایران خودرو”ها” را در کارنامه داشته باشد، باید جلوی پخش این نوع آگهی ها را که مقدسات را به اقتصاد معیوب کشور می چسبانند، بگیرد!
*
موميايي
صفار هرندی، معاون سابق مدیر مسوول روزنامه کیهان و وزیر فعلی فرهنگ و ارشاد اسلامی، در حمایت از لغو امتیاز روزنامه تهران امروز که گزارشی انتقادی از عملکرد سه ساله احمدی نژاد چاپ کرده بود، گفته: وزارت ارشاد علاقهاي به محدود كردن مطبوعات ندارد، اما از سوي ديگر در كشورمان اتفاقاتي ميافتد كه عجيب و در طول تاريخ مطبوعات بيسابقه است؛ چنان كه برخي به صراحت به مقامات بالاي دولت توهين ميكنند؛ مقام دوم كشور بايد حاشيهاي از حرمت و حفظ كرامت داشته باشد.
سئوال: آیا آقای وزیر کل هشت سال دولت خاتمی را به صورت مومیایی شده سپری کرده که چیزی از آن دوران به یاد ندارد؟
غضنفري به نام اعتماد ملي
اگر در دوم انتخابات ریاست جمهوری سه سال قبل، تخریب چهره هاشمی رفسنجانی به وظیفه اخلاقی و ملی هواداران احمدی نژاد تبدیل شد، تا پیش از آن، این هواداران مهدی کروبی بودند که از توهین و تخریب علیه رفسنجانی لذت می بردند! خواب ناشیرین معروف کروبی در شب انتخابات اگر نبود، و آن چنان که او می گوید؛ نه احمدی نژاد که خود کروبی رقیب رفسنجانی در دوم دوم می شد، این پروژه در حد اعلای خود، توسط همان حامیان کروبیِ پنجاه هزار تومانی ادامه پیدا می کرد. فعالان سیاسی اجتماعی زنجان مواضع تند و اهانت آمیز طرفداران کروبی را علیه رفسنجانی فراموش نمی کنند؛ کار تا بدان جا پیش رفت که در نشریه خود قبل از دور اول انتخابات نوشتند: “کارگردان فیلم (سینمایی) مارمولک، فلیم (تبلیغاتی) رفسنجانی را می سازد“! و جالب تر آنکه تنها یک هفته بعد به نفع رفسنجانی ویژه نامه منتشر کردند! کروبی عصبی مزاج و برخی هواداران عصبی مزاج تر از خودش به عنوان طعمه راحت الحلقوم خبرگزاری فارس و روزنامه کیهان و بخش خبری بیست و سی، کم ضربه به جبهه اصلاحات نزده اند و البته وزن حقیرتر این گروه در انتخابات دور اخیر مجلس در تهران در مقابل لیست ائتلاف اصلاح طلبان هم نتوانست به اعتماد ملی ثابت کند که چنگ انداختن بر صورت همسنگر دیروز او را اگر که مقرب درگاه قدرتمندان کند، اما محبوب مردم نمی کند. هیچ دلیلی ندارد یک سره اقدام جبهه اصلاحات را مهر تایید زد ولی وقتی قرار به غنیمتی بزرگ به نام نجات ایران از “احمدی نژادیسم” است، چرا باید اعتماد ملی همچنان رجز بخواهد و شیخ اش اصلاحات را در تندی و پنجه بر چهره همسنگر سابق تعریف کند؟
اقدامات دشمن شكن ما
اصل خبر؛ سردار پاسدار “ميرفيصل باقرزاده” فرمانده كميته جستجوي مفقودين ستاد كل نيروهاي مسلح اعلام كرد: تعداد 320 هزار قبر براي متجاوزان احتمالي به خاك ايران در حال حفر است. وي گفت: اين برنامه بر اساس كنوانسيون ژنو و با هدف “حفظ تماميت جسمي و كرامت كشته شدگان دشمن” اجرا مي شود و در آن، پيش بيني شده است به طور متوسط در هر استان مرزي كشور بين 15 الي 20 هزار قبر براي سربازان دشمن متجاوز حفر شود. وی در عین حال اظهار داشته که: اين قبور مربوط به سربازان متجاوزي است كه از مسير خشكي وارد خاك ايران شوند و اين هيچگونه ارتباطي به نيروهاي متجاوزي كه در دريا غرق خواهند شد و يا جنازه آنها در هوا پودر ميگردد، ندارد. وي افزوده: بديهي است در حال حاضر تمهيداتي براي سربازان مغروقه متجاوز دشمن در نظر نگرفتهايم كه عليالقاعده در اين گونه موارد كوسههاي خليجفارس زودتر از واحد عملكننده ديگري، به وظايف خود عمل خواهند كرد.
اصل خبر؛ سردار پاسدار “ميرفيصل باقرزاده” فرمانده كميته جستجوي مفقودين ستاد كل نيروهاي مسلح اعلام كرد: تعداد 320 هزار قبر براي متجاوزان احتمالي به خاك ايران در حال حفر است. وي گفت: اين برنامه بر اساس كنوانسيون ژنو و با هدف “حفظ تماميت جسمي و كرامت كشته شدگان دشمن” اجرا مي شود و در آن، پيش بيني شده است به طور متوسط در هر استان مرزي كشور بين 15 الي 20 هزار قبر براي سربازان دشمن متجاوز حفر شود. وی در عین حال اظهار داشته که: اين قبور مربوط به سربازان متجاوزي است كه از مسير خشكي وارد خاك ايران شوند و اين هيچگونه ارتباطي به نيروهاي متجاوزي كه در دريا غرق خواهند شد و يا جنازه آنها در هوا پودر ميگردد، ندارد. وي افزوده: بديهي است در حال حاضر تمهيداتي براي سربازان مغروقه متجاوز دشمن در نظر نگرفتهايم كه عليالقاعده در اين گونه موارد كوسههاي خليجفارس زودتر از واحد عملكننده ديگري، به وظايف خود عمل خواهند كرد.
*
در این راستا اقدامات زیر نیز در آینده نزدیک به عمل خواهد آمد؛
چاپ آگهی ترحیم و خرید ده تن سریش برای نصب آگهی ها جهت جمعا یک میلیون سرباز متجاوز اعم از هوایی، دریایی، زمینی و زیر زمینی
ساخت و ارسال حجله برای خانواده سربازان کشته شده
پخت حلوا به مقدار لازم و ارسال آن به جلسه پنح به اضافه یک و شورای امنیت
نگارش پلاکارد با استفاده از پارچه سیاه به طول از این جا تا آمریکا و ارسال آن برای خانواده سربازان کشته شده
کمک به جفت گیری کوسه ها در راستای ارتقای کمی !
خرید جاروبرقی برای جمع آوری پودرهای اضافی معلق در هوا
آزاد کردن عقاب و قرقی در فضا برای تمام کردن کار نیروهای هوایی دشمن
تاسیس نیروی واکنش سریع دریایی با مشارکت سایر ماهی های داوطلب (غیر از کوسه ها) و بالاخره خرید و مصرف یک سال اسپند کشور در یک روز جهت خلاقیت های خودمان در راه انداختن جنگ های مدرن روانی!
كاش منتجب نيا داستان آچبرياي كوبايي را خوانده بود
اچبریا، رهبر هیأت مدیره انقلابی کوبا و رقیب جدی فیدل کاسترو در مبارزه با باتیستا، دیکتاتور حاکم بر کوبا، در شب دوازدهم مارس پنجاه و یک سال قبل، بیانیه ای منتشر کرد و طی آن با دعوت از دانشجویان برای پیوستن به مبارزه علیه استبداد، ارتش را نیز به حمایت از انقلابیون فراخواند. روز بعد اعضای هیأت مدیره انقلابی به کاخ ریاست جمهوری در هاوانا حمله بردند تا باتیستا را به قتل رسانند. دو گروه کاملا مسلح در این حمله حضور داشتند. خود اچبریا هم همزمان در گوشه ای دیگر، گروه چریکی کوچکی را برای تصرف ایستگاه رادیویی رهبری می کرد. از بخت بد مهاجمان به کاخ، حمله به کاخ دقیقا در زمانی شروع شد که باتیستا برای عیادت از پسرش که در طبقه سوم بستری بود با آسانسور، تنها امکان دسترسی به طبقه سوم، دفتر کار خود را ترک کرده بود. چریک ها تمام کاخ را با درماندگی جستجو کردند اما نتوانستند راهی به طبقه سوم پیدا کنند. گارد ریاست جمهوری اکثر مهاجمان را کشت و چندنفری هم گریختند. اما در آن سو اچبریا موفق شده بود ایستگاه رادیویی را که از کاخ چندان دور نبود، بگیرد. او، هیجان زده، پیام هایی را برای سربازان، ملوانان، افسران پلیس و عموم کوبایی ها با صدای بلند قرائت کرد که به نبرد آزادی بپیوندند اما متاسفانه برای اچبریا و آرمانش، او از طریق یک میکروفن خاموش صحبت کرده بود. یک دستگاه قطع اتوماتیک در میکروفن کار گذاشته شده بود تا از آسیب به تجهیزات رادیویی به هنگامی که کسی با صدایی بیش از حد بلند صحبت می کرد، جلوگیری کند. هیچ کس پیام او را نشنید. او نیز خبر نداشت که حمله به کاخ با شکست مواجه شده است. از بس عجله داشت که به دیگران در شورش بپیوندد، اتومبیلش با یک ماشین گشت تصادف کرد. از ماشین بیرون پرید و با مسلسلش شروع به تیراندازی به پلیس کرد. آن ها به آتش او پاسخ گفتند. خوسه آنتونیو اچبریا در دم جان سپرد … باتیستا هزاران سرباز را به خیابان های هاوانا آورد. تانک ها محوطه کاخ را محاصره کردند و مردم کوبا که در پی منافع خود بودند، به حمایت از نیروهای قدرتمند باتیستا برخاستند. شورش به سرعت پایان یافت.
*
مقاله روز گذشته منتجب نیا علیه احمدی نژاد در روزنامه اعتماد ملی، بسیار بی موقع، فوق العاده دور از تدبیر، کمک غیرمستقیم بزرگ به هوادارن احمدی نژاد و در راستای همان غضنفربازی های یاران مهدی کروبی بود!
بی موقع از آن رو که اخیرا احمدی نژاد با انتشار یادداشت مفصلی در وبلاگش به این اتهامات پاسخ داده بود و اصرار بر همین اتهام ها بدون نقد پاسخ قبلی متهم، به راحتی می تواند حمل بر لجاجت سیاسی صرف شود و این، در منازعه قدرت یک امتیاز منفی بزرگ است. انتشار این مقاله فوق العاده دور از تدبیر هم بود؛ به این دلیل که اگر احمدی نژاد هر عیب کوچک و بزرگی هم که داشته باشد اما مجنون که نیست پشت سر امام جماعت غیر قابل رویت، نماز بخواند یا برای امام زمان سر سفره، بشقاب و قاشق چنگال کنار بگذارد؛ مجنون هم که باشد این کسر شأن منتجب نیاهاست که سه سال است برای چنین عیب دهشتناکی فقط حرف زده اند و مقاله نوشته اند. منتجب نیا اگر واقعا آن چه را که از احمدی نژاد در این باره شنیده بود، موثق می دانست؛ نباید چنین برگ های برنده خود را به راحتی و در قالب یک مقاله در روزنامه ای که با اشاره چشم قاضی مرتضوی توقیف می شود، از کف می داد. قرار دادن رهبری در مقابل رییس جمهور هم در این مقاله، در حالیکه مقام رهبری “بی”نظیرترین حمایت را از وی به عمل آورده، تنها می تواند به بالا کشیدن دوباره فتیله حمایت از احمدی نژاد بینجامد که به نظر می رسد مدتی است پایین کشیده شده.
*
آقای منتجب نیا! بخوان، تاریخ بخوان و هیچ گاه دستگاه های اتوماتیکی را که میکروفن را از کار می اندازند فراموش نکن!
به كدامين گناه
اول) سید مسعود جزایری، معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، با انتشار یادداشتی زیر عنوان “سقوط هواپیما و سه رییس جمهوری مجرم” در ستون دیدگاه روزنامه همشهری، شماره دوازدهم تیرماه جاری، با یادآوری ساقط کردن هواپیمای مسافری ایران توسط ارتش آمریکا در بیست سال قبل، نوشته است: “نظام اطلاع رسانی و رسانه ای ایالات متحده آمریکا از آن چنان سانسور و محدودیت های قوی ای برخوردار است که اجازه نمی دهند شهروند آمریکایی به هر خبری دسترسی پیدا کنند”. وی در انتهای یادداشت خود نوشته: “ما به نام انسانیت وظیفه داریم در هر کجا که به انسان ها ظلم می شود در برابر آن بایستیم”.
اول) سید مسعود جزایری، معاون فرهنگی و تبلیغات دفاعی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، با انتشار یادداشتی زیر عنوان “سقوط هواپیما و سه رییس جمهوری مجرم” در ستون دیدگاه روزنامه همشهری، شماره دوازدهم تیرماه جاری، با یادآوری ساقط کردن هواپیمای مسافری ایران توسط ارتش آمریکا در بیست سال قبل، نوشته است: “نظام اطلاع رسانی و رسانه ای ایالات متحده آمریکا از آن چنان سانسور و محدودیت های قوی ای برخوردار است که اجازه نمی دهند شهروند آمریکایی به هر خبری دسترسی پیدا کنند”. وی در انتهای یادداشت خود نوشته: “ما به نام انسانیت وظیفه داریم در هر کجا که به انسان ها ظلم می شود در برابر آن بایستیم”.
ماقبل آخر) ما صاحب کدام گناهیم که به اسم فرهنگ و تبلیغات، باید شاهد این همه آسودگی در صدور وقاحت؛ حرافی در مذمت سانسور و پز دفاع از ستمدیده باشیم؟
آخر) آقای معاون تبلیغات با آن همه ادعا در زمینه ناآگاهی مردم آمریکا، در همان صدر یادداشت نوشته: “در 12 تیرماه 1367 یک فروند هواپیمای مسافربری ایرانی پس از برخاستن از فرودگاه کیش … “؛ و او هنوز نمی داند که آن هواپیما نه از کیش که از بندرعباس، پرواز کرد!
سخت ترين شكنجه
پرونده روزنامه کیهان در دروغ بافی و توهین و تهمت علیه جبهه اصلاحات و دگراندیشان، پرونده ای قطور، روشن و در عین حال بس کثیف است. این روزنامه در آخرین برگ این پرونده، سعی کرده اظهارات احمد باطبی را درباره شکنجه شدنش در زندان پس از وقایع 18 تیر، لوث کند. حتی اگر باور کنیم که حق با کیهان است و سر باطبی را در زندان داخل کاسه توالت پر از مدفوع نکرده و دندان هایش را هم نشکسته اند و او را آن قدر نزده اند که برگه های تفهیم اتهام را امضا کند، آیا صدور حکم اعدام در دادگاه برای بالابردن یک پیراهن خونین، بزرگترین درد و شکنجه نیست در حالی که از بین همه متهمان نیروی انتظامی در پرونده کوی دانشگاه، فقط یک سرباز، آن هم به اتهام دزدیدن یک ریش تراش محکوم شد؟ کیهان، آفتاب روز را هم تکذیب کند، صدور حکم اعدام را برای باطبی که نمی تواند رد کند! یا نکند که می تواند؟! وقتی سند بهشت به نام کیهان شده و دوزخ برایش سرد و خاموش، این هم شدنی است، لابد!
پرونده روزنامه کیهان در دروغ بافی و توهین و تهمت علیه جبهه اصلاحات و دگراندیشان، پرونده ای قطور، روشن و در عین حال بس کثیف است. این روزنامه در آخرین برگ این پرونده، سعی کرده اظهارات احمد باطبی را درباره شکنجه شدنش در زندان پس از وقایع 18 تیر، لوث کند. حتی اگر باور کنیم که حق با کیهان است و سر باطبی را در زندان داخل کاسه توالت پر از مدفوع نکرده و دندان هایش را هم نشکسته اند و او را آن قدر نزده اند که برگه های تفهیم اتهام را امضا کند، آیا صدور حکم اعدام در دادگاه برای بالابردن یک پیراهن خونین، بزرگترین درد و شکنجه نیست در حالی که از بین همه متهمان نیروی انتظامی در پرونده کوی دانشگاه، فقط یک سرباز، آن هم به اتهام دزدیدن یک ریش تراش محکوم شد؟ کیهان، آفتاب روز را هم تکذیب کند، صدور حکم اعدام را برای باطبی که نمی تواند رد کند! یا نکند که می تواند؟! وقتی سند بهشت به نام کیهان شده و دوزخ برایش سرد و خاموش، این هم شدنی است، لابد!
حاج احمد متوسليان
یک بار جایی خواندم، حاج احمد متوسلیان، که دیروز بیست و شش سال تمام از ربودنش در لبنان به دست فالانژهای سمیر جعجع گذشت، اهل بحث و مجادله بوده با شیوه ای جالب؛ خود نقش یک مارکسیست را بر عهده می گرفته و از دوستانش می خواسته تا وجود خدا را اثبات کنند. آن قدر کوتاه نمی آمد که دوستانش را عصبانی می کرد؛ بر می گشته و می گفته که: “من مسلمان نیستم ولی در قرآن خودتان، خدایتان شما را به مجادله احسن دعوت کرده؛ دلیل و برهان بیاورید، آرام باشید و پرخاش نکنید”.
*
ایران امروز با ایران سال های نه چندان دور، لااقل روزهایی که حاج احمد متوسلیان هنوز ایران بود، خیلی فرق کرده؛ نه مارکسیست ها که حتی مسلمانان دگر اندیش هم نمی توانند به آزادی پس از بیانشان امیدوار باشند.
*
سال های بعد از سال هفتاد و هفت، گروهی از طلاب جوان مدارس دینی در زنجان شده بودند ایفاگر همان نقشی که ما به آن ها می گفتیم “گروه فشار”. بیانیه می دادند، امضا برای طومار جمع می کردند، داد می زدند، شعار می دادند. یک بار بزرگشان سر بحثی ناگهان برگشت و به من گفت: تو اصلا چرا ریشت را از ته می زنی؟! و من ماندم که اصلا این چه ربطی به بحث ما دارد! … چند هفته بعد، روزی که پایگاه بسیج شان را در مسجد عباسقلی خان دایر کردند، روی دیوار نوشتند: “پایگاه مقاومت بسیج حاج احمد متوسلیان عضو می پذیرد”. دلم به حال خودمان سوخت.
*
نمی دانم، و نمی دانیم، که آیا حاج احمد متوسلیان هنوز زنده است یا نه؟! اگر زنده است آیا از ایران امروز خبر درستی دارد یا نه؟ … آیا باور خواهد کرد که نامش روی پرچم کسانی رفت که آمده بودند، همه اسلام را به نام خودشان سند بزنند؛ اهل مدارا و اخلاق هم نبودند …
وحدت به مثابه كرم ضدآفتاب
الهی! خیلی نازی! چه حرف قشنگی گفته این آیت الله جنتی: “این دروغهاي شاخدار باعث ميشود اعتماد سلب شود و خوشبيني از بين برود … يكي از چيزهايي كه در وحدت اسلامي نقش تعيينكنندهاي دارد، خوشبيني است“! الهی! چه ماه! چقدر شیرین! چقدر اهل خوشبینی! اصلا آدم دلش می خواد داد بزنه و به همه دنیا بگه: ببینید ما چه اعجوبه هایی داریم … اصلا علت العلل نظارت استصوابی هم همین خوشبینی در جهت وحدته! خب! از آن جایی که وحدت چیزی است مثل کِرم ضدآفتاب که همه جا و هر روز لازم نیست، طرح سئولاتی درباره دروغ های رفقای هم جناح و ناخوش بینی های شخص شخیص آیت الله شورای نگهبان، کاری است بیهوده و از سر شکم سیری! البته اشکالی نداره از بین اون همه دروغ که نه تنها باعث تشدید خوش بینی شده، بلکه دهان نامبارک تفرقه را هم مورد عنایت قرار داده، به یک نمونه اشاره بنماییم و بپرسیم: آیت الله عزیز! روزی که آیت الله مصباح از چمدان های دلار برای روزنامه ها حرف زد، کجا بودید؟ داشتید برای خوشبینی بیل می زدید؟
الهی! خیلی نازی! چه حرف قشنگی گفته این آیت الله جنتی: “این دروغهاي شاخدار باعث ميشود اعتماد سلب شود و خوشبيني از بين برود … يكي از چيزهايي كه در وحدت اسلامي نقش تعيينكنندهاي دارد، خوشبيني است“! الهی! چه ماه! چقدر شیرین! چقدر اهل خوشبینی! اصلا آدم دلش می خواد داد بزنه و به همه دنیا بگه: ببینید ما چه اعجوبه هایی داریم … اصلا علت العلل نظارت استصوابی هم همین خوشبینی در جهت وحدته! خب! از آن جایی که وحدت چیزی است مثل کِرم ضدآفتاب که همه جا و هر روز لازم نیست، طرح سئولاتی درباره دروغ های رفقای هم جناح و ناخوش بینی های شخص شخیص آیت الله شورای نگهبان، کاری است بیهوده و از سر شکم سیری! البته اشکالی نداره از بین اون همه دروغ که نه تنها باعث تشدید خوش بینی شده، بلکه دهان نامبارک تفرقه را هم مورد عنایت قرار داده، به یک نمونه اشاره بنماییم و بپرسیم: آیت الله عزیز! روزی که آیت الله مصباح از چمدان های دلار برای روزنامه ها حرف زد، کجا بودید؟ داشتید برای خوشبینی بیل می زدید؟
هجده تير – 1
هجده تیر سال 78 که ناآرامی های کوی دانشگاه تهران و سپس شورش های خیابانی به نحو احسن ! سرکوب شد؛ صدا و سیما نه به عنوان رسانه بلکه به عنوان عضوی مهم در گردونه سرکوب به خوبی به وظایف خود عمل کرد؛ سانسور کامل عملکرد گروه فشار و نیروی انتظامی درتهاجم شب اول به کوی دانشگاه و در مقابل تخریب وجهه دانشجویان برای توجیه یورش به خوابگاه ها و بی اعتنایی به ریشه اصلی ناآرامی ها، بی خبر گذاشتن مردم از فاجعه دانشگاه تبریز و در نهایت تهییج مردم دور از صحنه با طرح اتهام های سنگین علیه معترضان همه و همه ثابت کرد، اگر یک رسانه ی حق مدار یعنی رسانه ای که خبر را نه در جهت منافع قدرتِ حاکم بلکه در جهت آگاهی بخشی به مردم، منتشر می کند، صدا و سیمای جمهوری اسلامی تنها چیری که نبود، “رسانه” بود! … قرار اما وقتی به رسوایی باشد، دور گردون مهلت نمی دهد؛ تنها یک سال بعد وقتی مجلس ششم در طلیعه فعالیت های خود، قصد اصلاح قانون مطبوعات کرد و آن ماجراها پیش آمد، همین صدا و سیما در پاسخ به اعتراض های وزارت کشور دولت خاتمی که چرا اطلاعیه برای تجمع غیرقانونی در مقابل مجلس را پخش می کند؛ نه تنها مدعی شد که وظیفه رسانه، اطلاع رسانی است بلکه به طور جدی در سلامت روانی وزیر وقت کشور، موسوی لاری، تشکیک کرد! چنین است که “رسانه ملی” یک تعارف است و یا واقع بینانه تر؛ یک دروغ بزرگ
هجده تير – 2
از بین همه متهمان در پرونده 18 تیر، فقط یک سرباز وظیفه نیروی انتظامی به نام اروجعلی ببرزاده در دادگاه مجرم شناخته شد؛ آن هم به جرم دزدیدن یک ریش تراش از خوابگاه دانشجویان! متهمان را حتی با لباس فرم نیروی انتظامی به دادگاه آورده بودند شاید تنها به این دلیل که نشان دهند، پلیس با افتخار تمام پشتیبان عوامل خود است حتی تا پای میز محاکمه. از بین آن همه چیزی هم که می شد در خوابگاه دزدید، فقط یک ریش تراش معروف شد؛ به همان اندازه که خواستند یک سرباز با اسم غیرمتعارف را مجرم معرفی کنند؛ و این شک برانگیز است، معروف کردن آن ریش تراش هم شاید یک استعاره بود: “دانشجویان محترم! ما به این دلیل داریم به ریشتان می خندیم که ریش تراش نداشتید آن را مرتب کنید … حالا دزدش را هم خودمان گیر انداختیم”!
از بین همه متهمان در پرونده 18 تیر، فقط یک سرباز وظیفه نیروی انتظامی به نام اروجعلی ببرزاده در دادگاه مجرم شناخته شد؛ آن هم به جرم دزدیدن یک ریش تراش از خوابگاه دانشجویان! متهمان را حتی با لباس فرم نیروی انتظامی به دادگاه آورده بودند شاید تنها به این دلیل که نشان دهند، پلیس با افتخار تمام پشتیبان عوامل خود است حتی تا پای میز محاکمه. از بین آن همه چیزی هم که می شد در خوابگاه دزدید، فقط یک ریش تراش معروف شد؛ به همان اندازه که خواستند یک سرباز با اسم غیرمتعارف را مجرم معرفی کنند؛ و این شک برانگیز است، معروف کردن آن ریش تراش هم شاید یک استعاره بود: “دانشجویان محترم! ما به این دلیل داریم به ریشتان می خندیم که ریش تراش نداشتید آن را مرتب کنید … حالا دزدش را هم خودمان گیر انداختیم”!
حسيني
آن قدر غم هست که 16 تیر بیاید و برود و تو یادت نباشد که کسی بوده به اسم سید حسن حسینی که همین دو سال قبل، آرام گرفت. “سید” آن چنان که نوشته اند؛ رفیق فابریک قیصر امین پور و سلمان هراتی بوده و این هر سه، هیچکدام حالا نیستند. دکترای ادبیات داشت و … و شعرهایش دلت را تنگ تر می کند با لبخندی سیاه؛*شاعری / وام گرفت / شعرش آرام گرفت*تاجری دسته گلی پرپر دید / یاد پروانه کسبش افتاد*نرخ غم ارزان شد / از تورم / دل شاعر ترکید*تاجری اره برقی آورد / پای یک منظره را / امضا کرد*شاعری از غم نان دوران گله کرد / تاجری خنجر خواست / و سر حوصله / فکر صله کرد*و زمین می گردید / شاعری می پژمرد / عارفی جان می داد / زاهدی غسل جنابت می کرد / و زمین می گردید
جنگ
چقدر بوی باروت و خون و دود می آید؛ “گور می کَنیم، توپ پر می کُنیم، موشک می پرانیم، می بندیم، باز می کنیم، پاره می کنیم …”؛ ته دل مردم را خالی می کنند تا حتی مزه مَلس نفت 140 دلاری هم یادشان نماند. صلح که باشد همه سهم از سرمایه خودشان می خواهند، شیپور جنگ که باشد دندان ها تق تق به هم می خورند و چشم ها گرد می شود و کسی سراغ خوشی نمی گیرد؛ سهم همه می شود “یک جانِ سالم؛ فقط” و همه کسانی که آمده اند برای فدای جانشان دنبال بهانه می گردند تا به به هر جان کندنی است به خودشان بقبولانند که صاف از آسمانِ بهشت، پایین خواهند افتاد! بشر را می بینید کارش به کجا رسیده؛ هیچ راهی باقی نمانده انگار. فکرش را بکنید اگر که به جای این موجود دو پا، گرگ شده بود اشرف مخلوقات آن وقت چه می شد؟ همان اول کاری را می کرد که بشر پس از بارها مذاکره و مصافحه و معانقه می کند، زخم و دریدن و خون و مرگ و آن گاه فقط انتظار برای لاشخوری که کاری ندارد جز منقار بر تن کسی که دستش از همه جا کوتاه است … خیلی خوشبین که می شوم می گویم این قتلگاه فرصت ها و زمان و مشغول کُنک های مردمان است و سر آخر همه دور سفره ای واحد خواهند نشست که طعم هیچ نان و آبی در آن به مذاق کبوتر صلح و دوستی خوش نخواهد آمد؛ اگر که گوشت بریان وسط سفره، تن سرخ کرده کبوتر صلح و دوستی نباشد! /ا
چقدر بوی باروت و خون و دود می آید؛ “گور می کَنیم، توپ پر می کُنیم، موشک می پرانیم، می بندیم، باز می کنیم، پاره می کنیم …”؛ ته دل مردم را خالی می کنند تا حتی مزه مَلس نفت 140 دلاری هم یادشان نماند. صلح که باشد همه سهم از سرمایه خودشان می خواهند، شیپور جنگ که باشد دندان ها تق تق به هم می خورند و چشم ها گرد می شود و کسی سراغ خوشی نمی گیرد؛ سهم همه می شود “یک جانِ سالم؛ فقط” و همه کسانی که آمده اند برای فدای جانشان دنبال بهانه می گردند تا به به هر جان کندنی است به خودشان بقبولانند که صاف از آسمانِ بهشت، پایین خواهند افتاد! بشر را می بینید کارش به کجا رسیده؛ هیچ راهی باقی نمانده انگار. فکرش را بکنید اگر که به جای این موجود دو پا، گرگ شده بود اشرف مخلوقات آن وقت چه می شد؟ همان اول کاری را می کرد که بشر پس از بارها مذاکره و مصافحه و معانقه می کند، زخم و دریدن و خون و مرگ و آن گاه فقط انتظار برای لاشخوری که کاری ندارد جز منقار بر تن کسی که دستش از همه جا کوتاه است … خیلی خوشبین که می شوم می گویم این قتلگاه فرصت ها و زمان و مشغول کُنک های مردمان است و سر آخر همه دور سفره ای واحد خواهند نشست که طعم هیچ نان و آبی در آن به مذاق کبوتر صلح و دوستی خوش نخواهد آمد؛ اگر که گوشت بریان وسط سفره، تن سرخ کرده کبوتر صلح و دوستی نباشد! /ا
زهرا كاظمي
امروز بیستم تیرماه 87، پنج سال تمام از درگذشت زهرا کاظمی سپری می شود. وی که در محوطه بیرونی زندان اوین از تجمع خانواده زندانیان “عکاسی” می کرد، بازداشت شد و در طول دوره بازداشت و بازجویی به علت ضربه مغزی، درگذشت. با وجود اصرار فرزندش برای کالبد شکافی، او را سریعا در زادگاهش شیراز به خاک سپردند.*احمد باطبی از نه سال پیش در زندان بود. وی در جریان حوادث تیرماه سال 78 کوی دانشگاه تهران بازداشت، محاکمه و ابتدا به اعدام و سپس به پانزده سال زندان محکوم شد. جرم او تبلیغ علیه نظام با بلند کردن پیراهنی خونین بود! او وقتی بیشتر مغضوب شد که این عکس روی جلد مجله معتبر اکونومیست به چاپ رسید. باطبی از سه ماه پیش به طور مخفیانه کشور را در حالی که “زنده” بود، ترک کرد.*ظاهرا عکس و عکاسی، تصویر و تصویر برداری و در یک کلام “مستندسازی” عقوبت های سنگینی در این حوالی دارد! قرار بود باطبی را به خاطر عکسی که از او چاپ شد، بالای دار بفرستند و زهرا کاظمی را به خاطر عکس هایی که گرفت و هیچ گاه در هیچ جایی چاپ نشد، زیر خاک فرستادند. باطبی خوش شانس تر از زهرا کاظمی بود که سرش به جسم سختی نخورد، یا جسم سختی به سرش! اما مخترع دروبین عکاسی شاید در خواب هم نمی دید که چنین وسیله مرگ آفرینی اختراع کرده باشد؛ نوبل که دینامیت را اختراع کرد؛ باهوش تر از او بود! /ا
امروز بیستم تیرماه 87، پنج سال تمام از درگذشت زهرا کاظمی سپری می شود. وی که در محوطه بیرونی زندان اوین از تجمع خانواده زندانیان “عکاسی” می کرد، بازداشت شد و در طول دوره بازداشت و بازجویی به علت ضربه مغزی، درگذشت. با وجود اصرار فرزندش برای کالبد شکافی، او را سریعا در زادگاهش شیراز به خاک سپردند.*احمد باطبی از نه سال پیش در زندان بود. وی در جریان حوادث تیرماه سال 78 کوی دانشگاه تهران بازداشت، محاکمه و ابتدا به اعدام و سپس به پانزده سال زندان محکوم شد. جرم او تبلیغ علیه نظام با بلند کردن پیراهنی خونین بود! او وقتی بیشتر مغضوب شد که این عکس روی جلد مجله معتبر اکونومیست به چاپ رسید. باطبی از سه ماه پیش به طور مخفیانه کشور را در حالی که “زنده” بود، ترک کرد.*ظاهرا عکس و عکاسی، تصویر و تصویر برداری و در یک کلام “مستندسازی” عقوبت های سنگینی در این حوالی دارد! قرار بود باطبی را به خاطر عکسی که از او چاپ شد، بالای دار بفرستند و زهرا کاظمی را به خاطر عکس هایی که گرفت و هیچ گاه در هیچ جایی چاپ نشد، زیر خاک فرستادند. باطبی خوش شانس تر از زهرا کاظمی بود که سرش به جسم سختی نخورد، یا جسم سختی به سرش! اما مخترع دروبین عکاسی شاید در خواب هم نمی دید که چنین وسیله مرگ آفرینی اختراع کرده باشد؛ نوبل که دینامیت را اختراع کرد؛ باهوش تر از او بود! /ا
آيت الله
هر از چند گاهی که خبر درگذشت “یک استاد مسلم اخلاق” منتشر می شود، و آخرین نمونه آن آیت الله اشتهاردی در همین هفته قبل بود، شاید برای یک غریبه این توهم ایجاد شود که ضایعه بزرگی به کشور وارد شده است ولی اگر معیار برای قضاوت، جایگاه اخلاق و اخلاق مداری در ایران امروز باشد، با سختی تمام باید اعتراف کرد: نه! چنین نیست! افزایش متاثرکننده جرم و جنایت در جامعه، حسب اذعان مقامات ارشد پلیس، وجود مفاسد اقتصادی کلان، بر اساس اظهارات مکرر مقامات عالیرتبه کشور، تبعض و فساد در نظام اداری و بی اخلاقی های تقریبا عادی شده در دنیای سیاست ورزی ایرانِ امروز، حاکی از آن است که به رغم برپایی کلاس های متعدد اخلاق و وجود اساتید نه چندان کم شمار در این زمینه، “اخلاق” در ایرانِ امروز حال وخیمی دارد. اساتید مسلم اخلاق یا از زیر پوست شهر خبر ندارند، یا دانش و تجربه خود را نمی توانند به طور موثرمنتقل کنند، یا خوره ای هست که هر چه آن ها می بافند به چشم بر هم زدنی رشته می کند و می پوساند و یا هر این سه با هم. در هر حال حیات این آیت الله ها نوشدارویی برای اخلاق ایرانی نیست و مماتشان هم اخلاق را برای طولانی مدت غمگین نمی کند. /ا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر