۱۴۰۳ مرداد ۱۳, شنبه

یاد روز تلخ ۹ مرداد ۱۴۰۳

 

... و بعد روزی ‌رسید که آن مرد دل‌نازک و مهربان و اهل بذله و خنده قصه زندگی ما، در خواب، برای همیشه ‌خوابید و دل‌های زیادی ‌سوخت. لابد در  آن لحظه ایستادن ناغافل قلب‌اش در سینه، همه ما ناغافل از خواب پریده‌ایم، ثقل غمی ناشناخته بر جان‌مان ریخته و انبان اشک‌های‌مان مواج شده برای ساعتی بعدتر، که سرشار شود ...

آه از این دوری‌های مقدر، از این فقدان‌های بی‌جبران، از تصور سایه‌ای محو که مهمان‌نواز بود به غایت ...
🖤
تا همیشه، آشنا، خوبی‌های آقا رضا را یاد کند، سهمی از اثر خوبی‌‌های خودش را هدیه به روح او کند. غریبه، برای او خشنودی و آرامشی بخواهد که برای عزیز رفته‌ی خود خواسته است.
🖤


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر