بسیاری از دلایل تحریمیها را درک میکنم و بسیاری را میپذیرم؛ خودم تا یک هفته پیش تحریمی بودم (هر چند متزلزل!) و البته نهایتاً رأی ندادم.
پیش خودم گفته بودم ناکامی دولت به اصطلاح "غیر حزباللهی" بعدی (تنها کاندیدای این جریان: پزشکیان) نوک پیکان هجمه هسته سخت و همیشه طلبکار قدرت را به سمت قلب بصیرت اکثریت خواهد گرفت. اگر مشکلات فوری و محوری کشور، فقر و فساد و تبعیض (و تحریم به عنوان یکی از دلایل اصلی آنها) باشد، هیچ رئیسجمهوری (دستکم در کوتاه و میانمدت) توان حل آنها را ندارد چرا که تحریمها ناشی از سیاست خارجی و هستهای کشور است که هیچ قوه مجریهای نقشی در تعیین مقدرات آن ندارد و نهایتا این ظواهر و زبان دیپلماتیک دیپلمات ایرانی است که ممکن است تند و خشن، یا نرم و آرام باشد (که البته به جای خود مهم است) ولی اساس همان است که هست؛ احساس تکلیف الهی برای نابودی فلان، دفاع از خط فلان، رسیدن به فلان انرژی با چنان اقتضائات و شوق هدایت منطقه و جهان به بهشت و از این قبیل (که اینجا بحثی بر سر حق و ناحقیشان نیست) و همه اینها در تعارض با منافع قدرتهای اول اقتصادی جهان که از حدود ده سال قبل واکنش خود را با اعمال وسیعترین و گریزناپذیرترین تحریمها بروز دادهاند؛ دولتها از پی هم دچار کسری بودجه شدهاند، «یک قطره نفت ما در مقصد به نام ایران تخلیه نمیشود و یک سنت از وجه آن نیز به حسابهای رسمی کشور واریز نمیشود» (به نوشته اخیر جهانگیری) و در انتهای خط، آن چه در دسترس مردم قرار گرفته، تورم مکرر چهل درصد و بالاتر است و روند بدون توقف فقیر شدن بسیاری از مردم، از دست دادن فرصتها و البته فسادی که گاه به اسم دور زدن تحریمها، بیشتر جیب مردم را خالی میکند!
علاوه بر این، هیچ انتخاباتی با هر نتیجهای منجر به تغییری به نفع خواستههای سیاسی و اجتماعی اکثریت مردم در سیاستگذاری و سوگیریهای صداوسیما، سازمان تبلیغات، ائمه جمعه، همچنین رویکرد اقتصادی ستاد اجرایی و بنیاد مستضعفان، بنیادهای اقتصادی نهادهای نظامی و آستانهای قدس (همگی به مثابه اجزای غول رسانهای و مالی خارج از دولت) نخواهد شد اگر منجر به بازسازی این سازمانها – از قضا – علیه خواست اکثریت نشود! (این محتوای قانون اساسی و نوع تفسیر از این قانون است که همه اینها را از اتهام "غیرقانونی" بودن رهانیده است).
با لحاظ همه این موارد، و بیشتر، اما به سه دلیل، روز جمعه به مسعود پزشکیان رای خواهم داد:
🔹 اول) پیام نارضایتی عمومی با عدم مشارکت شصت درصدی، هشتم تیرماه صادر شد. عباس عبدی خوب نوشته بود: «هر رأی در انتخابات رأی به جمهوری اسلامی است؛ تمام … / فرض که چنین است پس چرا آن روزی که زیر ۳۵ درصد رای بود اعلام پایان نکردند؟ هر رای بیانگر اراده رأیدهنده است و رنگی که از خود به ساختار میزند. اعتبار آن تا زمانی است که این رنگ باقیست. زایل شدن رنگ معادل زایلشدن رای است.» مضافا این منطق پذیرفتی مینماید که «اگر رای ندادن مخالفت با نظام نیست پس رای دادن هم موافقت با نظام نیست» (اینجا). حالا نوبت بازی با کارت دوم است!
🔹 دوم) بالارفتن احتمال بروز مسئله جانشینی طی سالهای آینده، اهمیت حضور کسی چون پزشکیان را بر صدر قوه مجریه گوشزد میکند. من در اینجا از تعبیر دکتر محسن رنانی (در توصیه به شرکت در انتخابات دور دوم) استفاده میکنم؛ ما با رئیسجمهوری کردن مسعود پزشکیان، پای خودمان را لای در میگذاریم! باید پذیرفت که منتقدان/مخالفان به شدت تضعیف و سرکوب شدهاند و حالا باید از فرصتی که بعد از هفت سال دوباره پیش آمده و رای دادن را معنادار کرده، بهره ببرند؛ فرصت ِ باز شدن (یا باز ماندن) لای در برای احیای نقشی نامنتظر! اگر ماجراهای ۳۵ سال پیش را مرور کنید به روشنی خواهید دید در کمتر از سه ماه مانده به درگذشت آیتالله خمینی، چطور ورق تاریخ برگشت و معادلات با فوریت تمام تغییر داده شد.
🔹 سوم) واقعیت تلخ این است که در این چند روزه اخیر، در حق طالبان افغانستان بسیار جفا شد! سلفیها و طالبان شیعی ایران، که جلیلی (با احترام به او و حامیانش) روشنترین و برساختهترین نماد آن است، با وجود حضور طولانی در مناصب بالای قدرت، هنوز قابلیتهای اصلی خود را بروز نداده؛ روزگار “بیتقیه” بودنشان هنوز فرا نرسیده (سلاحی که طالبان افغانستان چندان از آن استفاده نکرده است!)؛ با این همه خسارتی که زدهاند، به صراحت ِ خودشان، هنوز در “سایه”اند و بسیار بعید است این در سایه بودن، فقط برای "قوه مجریه" باشد! این جریان به دلیل مبانی فکریاش، به مراتب از آن چه دیده و تصور کردهاید، متصلبتر و متوهمتر است (نمونه مهم) و از جمله در این هفته اخیر، همه توان مشروع و نامشروع خود را به کار گرفت.
همه موانع جدی سر راه دولت پزشکیان را میدانیم ولی پایمان را لای در میگذاریم.
*
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر