خیلی طول نکشید که خسارت "تصمیم به تنهایی" شاه در تشکیل حزب بفرموده رستاخیز (در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳) خود را نشان دهد.
مرتبط:
درباره روزهای منتهی به این تصمیم شاه، به نقل از یادداشتهای اسدلله علم بخوانید:
به قول هدی صابر در کتاب "فروپاشی"؛ «اعلام تاسیس حزب واحد رستاخیز، زائیده ضرورتها و آغازی بر دوره جدید سیاسی بود» (صفحه ۱۷۴) و «حزب در صدد بود خود را برای اداره وسیعتر سیاسی جامعه پس از گسترش آزادیها آماده سازد» (صفحه ۱۷۸) ولی نهایتاً اضمحلال حزب رستاخیز همزمان با اوج گرفتن ناآرامیها، خود به نقطه آغاز روند فروپاشی تبدیل شد (صفحه ۲۵۱).
با این همه، درست فردای روز اعلام تاسیس حزب رستاخیز، شاه به الجزایر سفر کرد تا با دستانی پر از نزاع چند ساله با عراق به کشور بازگردد؛ موفقیتی که به درستی "موفقیت بزرگ سیاست خارجی ایران" بود و هم اکنون نیز مبنای اعمال حاکمیت ایران بر آبراه مهم اروندرود است.
پیش از جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۳۷ ایران و پادشاهی عراق اولین پیمان مرزی خود را امضا کردند. بر اساس آن پیمان مرز دو کشور در امتداد ساحل شرقی رودخانه بود و اروندرود درون خاک عراق قرار داشت. امیرعباس هویدا (یک بار به طنز) گفته بود: «اگر یک ایرانی در تابستان گرم خوزستان میخواست پاهایش را در آبهای شط خنک کند، نیازمند گذرنامه و ویزای عراق بود!»
در پی ممانعت عراق از مذاکره درباره پیمان جدید، ایران یک طرفه این پیمان مرزی را ملغی اعلام کرد.
بعد از سقوط نظام پادشاهی در عراق و روی کارآمدن جریانهای چپ و ناسیونالیست، تنش در روابط طرفین افزایش یافت.
شاه برای تحت فشار قرار گذاشتن دولت مرکزی عراق، شروع به حمایت از کردهای جداییطلب در عراق کرد؛ «با فرستادن سرباز و کارشناسان نظامی و همچنین مهمات ... اگر پشتیبانی موثر ارتش ایران نبود، کردها یارای پایداری در برابر ارتش عراق را نداشتند و در مدتی کوتاه ناچار به تسلیم میشدند. در همان آغاز درگیری یک بار که کردها شهر استراتژیکی پنجوین را در نزدیکی مرز ایران از دست دادند، سربازان ایرانی در لباس پیشمرگان ناچار به مداخله نظامی شدند و پس از راندن نیروهای عراقی، شهر را به کردها بازگرداندند.» (ر.ک: علینقی عالیخانی در مقدمه بر یادداشتهای سال ۵۳)
پس از توافق با عراق در الجزایر، ایران حمایت از کردها را متوقف کرد و رهبر آنان (ملا مصطفی بارزانی) را در کرج مسکن داد.
اسدالله علم (وزیر وقت دربار) پس از بازگشت شاه از سفر سه روزه به الجزایر (۱۶ اسفند ۵۳)، جزئیاتی خواندنی و قابل توجه از گفتوگو با شاه ثبت کرده است. علم از شاه نقل کرده و نوشته: «هیچ شبی بیش از دو ساعت نخوابیدم؛ الان خودم را وزن کردم، در این سه روز سه کیلو لاغر شدهام بعد هم آن قدر سیگار کشیدم که تمام زبان و حلق من میسوزد (در صورتیکه شاهنشاه بیش از دو سیگارت نمیکشند). فرمودند، معمولا ۵ صبح میخوابیدم، یعین به رختخواب میرفتم و هفت، هفتونیم بیدار میشدم، اما راضی هستم. اولا کار اوپک پیش رفت، بعدهم مشکل با عراقیها حل شد (...) کردها خودشان هم میدانند که اگر ما نبودیم در مقابل حرکت عمیق ارتش عراف ده روز هم نمیتوانستند بایستند (...) فرمودند، صدام حسین در ملاقات 4.5 ساعتی که با من داشت میگفت چندین دفعه ما به یک قدمی فتح و فیروزی رسیدیم ولی سربازها و توپهای اعلیحضرت نگذاشت که فتح و فیروزی را در آغوش بگیریم. فرمودند، صدام حسین به من گفت شما گل سرسبد جوانهای عراق را از دم تیغ بیدریغ خود گذراندید.»
بعد از انقلاب، صدام با احساس ضعف قوای دفاعی ایران، با پاره کردن توافق ۱۹۷۵، به ایران حمله کرد ولی وقتی جنگ به سرانجام دلخواه نرسید، پس از حمله به کویت به همین توافقنامه برگشت که جمهوری اسلامی از آن تعبیر به پیروزی کرده است.
مبنای صلح امروز ایران و عراق (بر سر اروندرود ما و شطالعرب آنان) همان توافق ۱۹۷۵ الجزیره است؛ توافقی که تدارک و امضای آن، یکی از اتهامات عباسعلی خلعتبری (وزیر خارجه شاه) بود؛ همان خلعتبری که خلخالی حکم مرگاش را داد و ۲۲ فروردین ۵۸ به جوخه اعدام سپردش!
سیاست خارجی بیتردید از نقاط درخشان کارنامه پهلوی دوم است.
دکتر همایون کاتوزیان وقتی در کتاب "ایرانیان" میخواهد کارنامه سیاستخارجی شاه را صادر کند نوشته: «هنگامی که جنبش اعتراضی در سال ۵۶ آغاز شد، سیاست منطقهای و بینالمللی شاه چنان با موفقیت روبهرو شده بود که تنها دشمن او، سرهنگ قذافی (رهبر لیبی) بود.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر