رفته بودم جوار آفتاب سرزمینهای جنوب و جزیره هرمز؛ لابد برای امکانسنجی مسدود کردن تنگه!
بعد مجالی بود - بعد شش سال - در بندرعباس و تهران دوستانی دور را از نزدیک زیارت کنم؛ احمد، هومن، حسن، عبدالحسین، امیر، رامین، تقی و همسر محترمشون: مریمخانم، و در تهران: پیمان ... و اونهایی که عکسی باهم نگرفتیم، یا گرفتیم و اینجا نیست، و اونهایی که اسمشون در این لیست نیست، و اونهایی که نشد از نزدیک ببینمشون و در مورد "احمد آقای موسوی"؛ به طور خاص که شرمنده شدم ... خیلی خوب بود. اما خیلی خلاصه و کوتاه بود؛ به قدر چشم برهمزدنی. و میزبانهای مهربانی داشتیم. و سیر نمیشدم از همکلامی، از تماشا ...
با حسن آقا بردال در کافه ای در رسالت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر