قاسم سلیمانی نماد پروژه "هویتسازی" توسط نظام طی سه دهه گذشته است؛ هویتی نه بر اساس "دولت-ملت ایرانی" بلکه بر مبنای "نظام-امتشیعی" واین "شیعیگری" به قرائت آیتالله خامنهای.
درک این مسئله درک چرایی هزینههایی را که "ملت ایرانی" پرداخت کرده و میکند آسان میسازد؛ مسئله هویتسازی برای "آینده" مطرح است.
در مورد "فایده"های این پروژه برای "ملت ایران"، بهترین قاضی "تاریخ" خواهد بود هر چند اکنون بسیارند کسانی که به حضور موثر جمهوری اسلامی در صدها کیلومتر دورتر از مرزهای خود (از لبنان و سوریه تا یمن و از افغانستان و عراق تا نیجریه) تفاخر میکنند.
خطا/گناه بزرگ کسانی که در چنین فضایی دوگانه میدان/دیپلماسی میسازند این است که توجه ندارند این پروژه همه چیز را در خود "ذوب" کرده است. دیپلماسی حتی وقتی سری بلند میکند، دارد برای "میدان" زمان میخرد حتی اگر خودش را به "نفهمیدن" بزند.
هویتسازی با اتکا به ارزشها و امکاناتی در فراسوی مرزها بر مبنای "مذهب"، یعنی قبول نزاع با پیروان سایر مذاهب و "دولت-ملت"هایی که به شدت و با نگرانی مراقب حریمهای خودند؛ وقتی این مراقبت و نگرانی یک ارزش بینالمللی است، و وقتی انسان (به اعتبار گزارشهای تاریخ) به راحتی (حتی به بهای جان) از مذهباش کنده نمیشود، این یعنی "میدان" است که حکم آخر را میدهد و دیپلماسی "یکی از سربازان" اوست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر