▪️ 1)
«در این طرح (دیدار با خانواده شهدا به مناسبت دهه فجر) به دیدار یکی از مادران
شهدا رفتیم که در منزلی - البته نه: اتاقی
استیجاری - زندگی میکرد در وضعیت معیشتی بسیار تاسفبار. خواهر شهید وقتی پرتقالهای
ریزی را که خریده و پنهان کرده بود برای پذیرایی آورد، کودکان با خوشحالی دویدند و
درخواست میکردند که «به ما هم بده». تنها نگرانی مادر باصفای شهید که هی میگفت
من کنیز شما هستم این بود که بتواند امسال هم برای پسرش سالگرد بگیرد ولی گرانیها
باعث شده بود که امیدی نداشته باشد و مدام میگفت پسرم چشم به راهه. برادر شهید هم
نگهبان سرویس بهداشتی بود با حقوق 500هزارتومانی.»
این را
یکی از مدیران روابط عمومی یک سازمان دولتی نوشته بود.
همزمان
کسی نیست که خبر نداشته باشد چه در پذیرش در دانشگاهها و استخدام در دستگاههای
دولتی، گاهی حتی در پرداخت تسهیلات بانکی، خانواده محترم شهدا، همواره دارای امتیاز
و سهمیههای خاص و ویژهای هستند. تامین زندگی خانوارهایی که به نوعی «وفاداری»
خود را به نظام نشان دادهاند، همواره جزء اولویت سیستمهای ایدئولوژیک و غیرآن
بوده است کما اینکه همان مدیر روابط عمومی ِ پیشگفته، اکنون اعلام کرده: «برای
اون پسرش هم که در سرویس بهداشتی نگهبان است هم پیگیر اشتغال شدیم تا انشالله حل
بشه.»
مسئله
اما چیز دیگری است؛ «سطح زندگی مردم».
▪️ 2)
طی نیم قرن گذشته (از ابتدای سال 47 تا انتهای سال 96)، تورم در ایران فقط در 10
سال «زیر ده درصد» بوده است (6 بار در ده سال آخر رژیم پهلوی (در سالهای 47، 48،
49، 50، 51، 54) و فقط 4 بار طی 39 سال بعد از انقلاب (در سالهای 64، 69، 95 و
96)). معنی روشن این وضعیت، فقیرتر شدن پیوسته و کاهش قدرت خرید طبقه متوسط طی نیم
قرن اخیر، به خصوص بعد از انقلاب است.
▪️ 3)
آنچه لیبرالیسم را پیروز میدان منازعه با بلوک کمونیستی تحت سیطره شوروی کرد، توفیق
(یا لااقل نمایش توفیق) آن در بالا بردن سطح زندگی مردم بود. روزی که شوروی فروپاشید،
قفسه مغازهها خالی بود، مردم در صف کالباس بودند، همزمان شوروی اولین کشور اتمی
جهان (از لحاظ بمب)، دومین کشور فضایی جهان (از لحاظ پرتاب موشک) و چهارمین تولیدکننده
خودرو (از لحاظ تعداد) بود.
آلمانها
تا پیش از تقسیم به دو کشور آلمان شرقی و آلمان غربی، سطح زندگی یکسانی داشتند. در
طول کمتر از نیم قرن بعدی، تا پیش از فروریختن دیوار برلین، اما این مردمان ِ
گرفتارآمده در بخش شرقی آلمان بودند که حتی تا پای مرگ پیش میرفتند شاید که
بتوانند سر از بخش غربی آلمان درآورند. بعد از اتحاد هم سالها طول کشید تا تعادلی
اولیه بین سطح زندگی دو سوی دیوار سابق برلین برقرار شود. مارکوس ولف، رئیس
ضداطلاعات آلمان شرقی در کتاب خاطرات خود نوشته است: «یک روز که از کنار صفی در بیرون
فروشگاهی رد میشدم، شنیدم که پیرزنی به لهجه برلینی غلیظ نفرین میکند: «میتوانند
سفینه اسپاتنیک را به فضا پرتاب کنند اما حالا در وسط تابستان یک ذره سبزی پیدا نمیشود.»
فاصله
بین سطح زندگی مردم کره شمالی و کره جنوبی هم فاجعهبار است؛ تنها به فاصله یک خط
مرزی، اقتصاد همسایه جنوبی، 38برابر بزرگتر از اقتصاد کره شمالی است و حجم
مبادلات بینالمللی آن، 224 برابر بیشتر. بررسیها نشان میدهد پسران نوجوانی که
در دههی گذشته از کرهشمالی فرار کردهاند (و جریان فرار همیشه «از» کشورهایی است
که مردمانش سطح زندگی پایینتری دارند)، به طور متوسط 13 سانتیمتر کوتاهتر و 11
کیلوگرم سبکتر از پسرانی هستند که در کرهجنوبی بزرگ شدهاند.
▪️ 4)
بیکاری، گرانی، عمیقتر شدن فاصله طبقاتی و صفهای طولانی و چندساعته (مثلا برای
«گوشت»)، چهارچوبهای «سطح زندگی مردم ایران» را نشان میدهد. شاید «پارتیبازی»
مشکل آن برادر شهیدی را حل کند که نگهبان سرویس بهداشتی است با حقوق 500هزارتومان
و تا حالا نشده یا نتوانسته یا نخواسته از هیچ سهمیهای استفاده کند، اما این حتی
نوک ِ نوک ِ کوه یخی هم نیست. سطح زندگی مردم پایین است، رتبه چهارم در نانو و
فرستادن میمون به فضا، اگر به کار بالا بردن سطح زندگی مردم نیاید، به چه میارزد؟
همه که خانواده مکرّم شهدا نیستند. مردم ِ خشمگین از بیکاری و گرانی، مردم ِ
ناتوان از پیشبینی سرعت کوچک شدن ابعاد سفرهشان، به راحتی عاشق چشم و گوشبسته
شارلاتانهایی میشوند که از «طرح نو» حرف میزنند، در باغ سبز نشان میدهند، بذر
نفرت میکارند و البته دغدغهشان، نوبت «مفتخوری» خودشان است.
▪️ 5)
«سطح زندگی مردم» تحت اصابت موشکهای نقطهزن بیکفایتی مجموعه شماست، نه یک تن،
نه یک سازمان، نه یک قوه، بلکه «یک باور»؛ باور به بقای ابدی در عین جدی نگرفتن شیوع
احساس بیعدالتی بین مردم یا جدی گرفتن، فقط جلوی دوربین و با حرف ... تدبیری موثر
لازم است. ورق خوردن صفحات تقویم، متوقف نمیشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر