آنچه دیکتاتوری
و دموکراسی را از هم جدا میکند، از جمله، تفاوت در تعداد و تنوّع کسانی است که به
«داده»های مربوط به تدبیر امور کشور دسترسی دارند و اجازه «پردازش» آنها را مییابند.
در دیکتاتوری، نظام ِ «پردازش دادهها»، انحصاری است و «اکثریت» مردم (چه رسماً به
زبان آید و چه نیاید) نامحرماند یا در بهترین حالت، ناتوان از تشخیص مصلحت خود و
کشورشان.
آنان
که این حق انحصاری را تصاحب کردهاند، چه بسا حتی به گمان خیرخواهی، راه خیرخواهی
اکثریت مردم را با توجیههای مختلف میبندند، راه خودشیفتگی را برای خود هموار میکنند
و به این ترتیب آن روحیه تعاون و «تشریک مساعی» برای شناخت و حل مشکلات جامعه را
نزد توده مردم، نابود میکنند. این روند، نظام اخلاقی منتج به وجدان کاری، صراحت
و صداقت و خلاقیت به سود «خیر عام» را منهدم میکند و به نهادینه شدن سیستمی منجر
میشود که در آن به جای نوابغ، (به گفته هانا آرنت) دیوانگان و ابلهانی مینشینند که فقدان هوش و خلاقیتشان، بهترین تضمین است
که همواره «وفادارِ بیقیدوشرط» خواهند ماند.
تصمیمگیریهای
مکرر پشت درهای بسته، محدود کردن سیستماتیک حق مردم برای انتخاب نمایندگان خود در
مجالس تصمیمگیر و تصمیمساز و اعمال نظام گزینش مبتنی بر شعائر ایدئولوژیک و نه
هوش و توانایی حرفهای، از جمله بارزترین نشانههای منحصر کردن پردازش دادهها و
تصمیمگیری بر اساس آن است.
«یووال
نوح هراری» (مورخ) این مسئله را در مقالهای که در آتلانتیک نوشته («چرا تکنولوژی
به نفع استبداد پیش میرود؟»)، توضیح میدهد؛ او معتقد است: «دموکراسی قدرت پردازش
اطلاعات و تصمیمگیری را میان مردم و نهادهای بسیار توزیع میکند در حالی که دیکتاتوری،
قدرت و اطلاعات را یکجا متمرکز میکند.»
این
شاخص اگر در کنار آن شاخص دیگری قرار داده شود که میگوید نشانه دموکراسی آن است
که مردم در آن میتوانند حاکمانی را که مدیریت
و تصمیمهایشان را نادرست میدانند، در روندی «بدون خشونت» (بهوسیله صندوق رأی)
و حتی بر خلاف خواست فرمانروایان، از سریر قدرت پایین بکشند، آنگاه مقیاس و خطکشی
اصیل در ارزیابی «مردمسالاری» در اختیار خواهیم داشت.
اینکه
«دموکراسی» ترتیبات بدون خشونتِ «پایین آوردن» حاکمان از نردبان قدرت است (و نه
صرفاٌ «بالا فرستادن» و دور از دسترس کردنشان)، مسئلهای مهم و مبنایی است که
معمولا هنگام صحبت از «مردمسالاری»، با ظرافت، «گم» کرده میشود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر