همین
ماه پیش، در بخش پرسش و پاسخ سخنرانی مُراد ثقفی در دانشگاه زنجان، دانشجویی گفت
که «سرعت اصلاحات در ایران، خیلی کم و در حد صفره، چاره، فقط «انقلاب» است»! البته
مراد ثقفی که صحبتهای این دانشجو کاملا خلاف روح سخنرانی او، در توصیه به پرهیز
از شعارزدگی و هیجان بود، در پاسخ او گفت که «آپشِنی» به نام انقلاب جلوی روی ما نیست
و ...
یادم
به سخنرانی مرحوم بازرگان افتاده بود که متن آن در شماره 24 اسفند 57 روزنامه
اطلاعات، تنها یک ماه بعد از انقلاب، چاپ شده؛ نخستوزیر دولت موقت گفته بود که
عدهای گلایه میکنند چرا حالا که انقلاب کردهایم (تنها یک ماه بعد از انقلاب)،
مشکلات ما حل نشده است؟!
ماجرا
همین است؛ یعنی همچنان همین است؛ به قول مرحوم سعید شرفی، مدیر دبیرستانمان، که
او هم از مرحوم بارزگان نقل میکرد: «ما ایرانیها از همه چیز خوبش را میخواهیم،
همین «الان» هم میخواهیم!»
مقاله
«مین کو نینگ» یادم آمده بود؛ فعال سیاسی و رهبر اتحادیه دانشجویان میانمار، یکی
از رهبران اعتراضات دمکراسیخواهانه سال 1988. نظامیان، انتخابات را باطل و برنده
انتخابات، آنگسان سوچی، را در خانهاش حبس کردند. اعتراضها به طور گستردهای
سرکوب و از جمله «مین کو نینگ» برای «دو دهه» زندانی شد. او بعد از آزادی در مقالهای
نوشت: «فکر میکردیم اگر تعدادی کافی از مردم آماده فداکاری باشند میتوانیم حکومت
را نابود کنیم و ناگهان همه چیز تغییر کرد. این اصلا شبیه مسئله استقلال نیست که
امروز شما مستعمره بودهاید و فردا ناگهان آزاد میشوید ... ما فکر میکردیم که از
دیکتاتوری مستقیما وارد دمکراسی میشویم ... مردم ما به نپرسیدن عادت کردهاند،
چون در طول سالهای گذشته نه قدرتش را داشتند، نه سوادش را و نه آزادیاش را تا
مقام بالاتر را به چالش بکشند. مردم هنوز در اینجا به افراد یونیفرمپوش بیشتر
احترام میگذارند چون قدرت را حق آنها میدانند.» و نوشته بود: «ما باید سراسر
کشور - و نه فقط شهرها - را بگردیم. با مردم صحبت کنیم و آنها را آموزش دهیم: مردم
باید درک کنند حقوق و وظایف شهروندان در دمکراسی چیست. این خیلی سخت است و با شعار
دادن به دست نمیآید. به انتخابات 1990 نگاه کنید. ما در رأی گیری پیروز شدیم اما
وقتی ارتش نتیجه را ابطال کرد بازی را باختیم ... با مردمی که آموزش ندیدهاند میتوانید
در انتخابات پیروز شوید اما نمیتوانید جامعهای دمکراتیک بسازید. وقتی مردم واقعا
چیزی را بخواهند و احساسشان زودگذر نباشد دولت آرام آرام تغییر میکند ...»
نام
مقاله او این بود: «به جای انقلاب کار دیگری بکنید».
چند
روز پیش نوشتم که «یک حس غلیان و خروش رو به تزاید، عین آتش زیر خاکستر، توی جامعه
هست؛ یک نارضایتیِ نگرانکننده (که حالا کمتر مخفی نگهداشته میشود)»؛ حالا میخواهم
دنباله همان حرف، خودم و همه را توصیه کنم به تاریخ و صبر و کار درست بر این دو
مبنا. انقلابیها معمولا میدانند چه میخواهند، اما نمیدانند، دقیقا چه «نمیخواهند»!
عدالت میخواهند، آزادی میخواهند ولی «انقلاب»ها بیشتر روی «بیزاری» آرام و قرار
میگیرند؛ روی به هم ریختن همهچیز و سمبل کردن «خوب»هایی که قولش را داده بودند.
ما به
شور آرمانشهری و فراموشیِ تاریخیِ تاریخ نیازی نداریم، بلکه باید به شدت از آنها
پرهیز کنیم. آن شور و فراموشی، شادی از هم پاشیدن تشکیلاتی را که از آن ناراضی هستیم،
خیلی خیلی زود به غم و یأس بدل میکند.
تاکید
کنم که «این، توصیه به بیعملی نیست؛ توصیه به کار درست است».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر