آن حال
خوب بعد از اعلام پیروزی روحانی در انتخابات انگار مال صد سال قبل است؛ حالا حال
ما یک طورهایی خوب نیست انگار، اصلا! روحانی ِ ما بر کسی پیروز شد که مهمات خود را
علیه ما و روحانی ِ ما، ناجوانمردانه، از سخنان عالیترین مقام کشور قرض گرفته بود؛
ناگهان از چیزی به اسم «سند 2030». روحانی ِ ما بر کسی پیروز شد که نماد جریانی
بود که بیدوپینگ شورای نگهبان، راهی فراخ و هموار به رای مردم و نهادهای انتخابی
ندارد. روحانی ِ ما بر جریانی پیروز شد که برای خسارت حقوقهای نجومی خیلی نعره زد
و ناله کرد، از همان حلقوم و چشمهایی که از 84 تا به 92، خشکِ خشک ِ خشک بود ...
اینها و خیلی بیشتر از اینها بود که خوشحالیمان را اصیل کرده بود فردای روز
انتخابات 29 اردیبهشت و اعلام نتیجه. اما بعدتر، خبرهای انرژی و امیدسوز رسید. ما –
نمیدانم کی – عهد کرده بودیم با خودمان که اصلاحطلبان را تمیزتر تلقی کنیم؛
لااقل از این رو که دولت ِ باتفنگ را پشت سر خودشان ندارند. بانک مرکزی دولت تدبیر
و امید ما، بانک مهراقتصاد را (بانک بسیج را) بیآنکه مجوز داشته باشد، شبی، به
اشارتی لابد، هُل داد داخل لیست بانکهای مجاز (و نوشت: «متقاضی مجوز» و نگفت وقتی
هنوز مجوزش را ندارد، چرا توی لیست مجوزدارها اسمش رد شده؟!)؛ با خود پرسیدیم
اراده برای مبارزه با فساد و بلعیدن رانتها، شاخ و دم دارد؟ غریبه و آشنا دارد؟ «ژن
خوب» پسر عارف، لیدر اصلاحطلبان مجلس، حالمان را بدفُرم به هم ریخت و این انگار
شروعی تازه بود. بعد خبرهای کابینه رسید. بعد خبر رسید در کشوری هستیم که پیرمرد
80 ساله برای خانهای خالی از مامور و محاکمه، اعتصاب غذا میکند و کسی نمیفهمد
عرش ربوبی آیا بر این روزگارِ عدالت در سرزمین منادی نجات اسلام و بشریت، لرزید یا
نلرزید. از کابینه شنیدیم؛ «خواستم و نشد ولی زیر فشار نبودم»، هیچ زنی نیست در
منظومه وزرا، کابینه جوانتر نشد، جوانترین اما زیر تیغ اتهام بازجوییِ خشن بود،
قحطالرجال مطلق! با این اوضاع ورزش و امور جوانان، هیچ کس، هیچ کس، هیچ کس، در
مخالفت با وزیر پیشنهادی ورزش و جوانان در مجلس حرف نزد، بیطرف رای نیاورد چون
قولهای الکی نداد، نماینده انگشتبهجهان گشودهی ارومیه گلابی خورد و گفت که
وزیر جوان، با ولیفقیه نیست و وزیر جوان «مکدر» شد. نماینده خرمشهر (که انگار اسم
این شهر همه خاطره است) فحش داد به ظریف و رحمانیفضلی بیشتر از ظریف رای آورد.
مخالفخوانی با برخی، خیلی نمایشی بود. یک نماینده را حین گرفتن عکس از برگه رای
به وزرا، عکاسی، شکار کرد؛ عکس میگرفت که سهم بخواهد از وزیری که به او رای
داده؟! نمایندهای که وزیر باکفایت به رییسجمهور معرفی کرده بود (نماینده یزد
بود)، خود در مخالفت با او حرف زد! روحانی از انتخاب میگوید و خودش معاوناش را
اجبار به چادر میکند. سعید حجاریان درست گفته انگار؛ کفگیر به ته دیگ خورده.
آقازادههای سخنگوی ستاد روحانی، سر از هیئت مدیره شرکتهای کاغذی درآوردهاند در
حالی که باباجان ناراحت شده و تشر زده بهشان. روحانی کسی را رییس دفتر کرده که
حین ماموریت دولتی، کار حزبی خودش را میکرد. معاون اقتصادی برای خودش ساخته وقتی
وزیر اقتصاد دارد. خاتمی ممنوع است، میرحسین که 20 سال گوشه و خوشنشینی را کنار
گذاشت تا جلوی ویرانی میوه بصیرت حضرات را بگیرد، در حصر است، حتی تابلوهای نقاشیاش
را به حصر بردهاند مبادا ترسشان از او، بیشتر از آنی که هست بشود ... یک
ناراستی، یک فساد وسیع، یک طبقه با معده بسیار بزرگ از اصولگرایان و اصلاحطلبان،
یک دست نامرئی که مهرهها را خلق و جابجا میکند و برایشان مهم نیست «امید» که از
دل مردم رفت، فردا هر مخالفخوان ِ گرگی میتواند برود توی پوستین بره و مردم را
بفریبد که «من از اینها نیستم. من پاکم. آدمهای من پاکند» و در دلش سفره چرمین
پهن کند برای مردم و برای ثروت و آبروی مردم آنچنان که 12 سال قبل، چنین شد و همه
باختیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر