اگر
قدرت دارو بود، روی جعبهاش فهرست بلندی از اثرات جانبی شناخته شده چاپ میشد: مخدر است، فاسد میکند ...
هنری
آدامز ِ مورخ زمانی که گفته بود «قدرت نوعی تومور است که سر آخر، همدردی را در
قربانیاش از بین میبرد» داشت به زبان استعاره سخن میگفت نه تشخیص پزشکی ولی این
گفته او چندان دور از نتیجه تحقیقات آزمایشگاهی چندین ساله دکتر کلتنر، استاد
روانشناسی دانشگاه برکلی نیست. او در تحقیقات خویش که دو دهه ادامه داشته به این
نتیجه رسید که صاحبان قدرت مشابه کسانی رفتار میکنند که آسیب جدیای به مغزشان
وارد شده است - رفتارهای آنی و حساب نشده
دارند، کمتر به مخاطرات آگاه هستند و مهمتر از همه، کمتر میتوانند خودشان را
جای افراد دیگر بگذارند. سوخیندر ابهی، عصبشناس دانشگاه مکمستر، به این نتیجه رسیده
است که قدرت به راستی به فرایند عصبی خاصی موسوم به «آینگی» که اساس همدردی است آسیب
میزند.
«سندروم
گستاخی» بنا به تعریف «اختلالی ناشی از داشتن قدرت است؛ خاصه قدرتی که با موفقیت
بسیار همراه بوده است، سالها در دست فرد
مانده و با قیدوبند چندانی همراه نیست.» از بین چهارده نشانه پزشکی که برای این
سندروم بر شمردهاند میتوان به این موارد اشاره کرد: نمایش تحقیر دیگران، از دست دادن ارتباط با واقعیت، اعمال شتابزده یا
بیاحتیاط، و نمایش بیکفایتی. اما آیا میتوان کاری کرد که ارتباط با واقعیت از بین
نرود؟ بله به خاطراتی در گذشته فکر کنید که گستاخی را از شما دور میکنند، مستندهایی
درباره مردم عادی ببینید و خودتان راعادت بدهید که مرتب نامههای رایدهندگان عادی
را بخوانید.
📌 متن کامل
مقاله «سیاستمداران و سندروم گستاخی» را در مجله اندیشهپویا (شماره 44، صفحه 30)
بخوانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر