مسعود سلطانیفر نهایتا یک استاندار خوب بود؛ هر چند دوره استانداریاش در گیلان هم بسیار مورد نقد و طعنه بوده است. سه سال حضور او در راس سازمان گسترده و مهمی چون میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، نشان داد که برای تبدیل کردن او به مدیری در سطح ملی، یا خیلی زود است یا بیش از اندازه، دیر. طی روزهای گذشته، او حتی از امکان وبسایت خبری این سازمان نیز برای مقبول جلوه دادن خود جهت احزار سمت وزارت ورزش و جوانان عدول نکرد؛ این خود نشانه است؛ نشانه شهوت صعود به قیمت سواستفاده از امکانی ناموجه! دو سال قائم مقامی رییس سازمان تربیت بدنی در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، تنها سابقه مدیریت وی در حوزه ورزش به حساب میآید؛ حوزهای که با وجود ارتباط با سلامت و افتخار مردم یک کشور، فقیر و فرسوده و فاسد است.
آن سو، صالحیامیری سوابقی شبههبرانگیز درحوزه مالی و مدیریت امنیتی دارد. انتخاب او به عنوان وزیر وزارتخانهای که مدام تحت فشار و نفرین است، بهانههای سهلتری برای حمله به حوزه فرهنگ و هنر و ایجاد تنشهای انرژیسوز در اختیار کسانی قرار خواهد داد که برایشان مهم نیست مردم به چه کسی رای دادهاند و چه میخواهند و ترکیب مجلس چیست؛ اقلیتی کمشمار با حنجرههایی قوی.
از رای اعتماد دیروز مجلس یک پیام مهم صادر شده؛ هر 3وزیری که از مجلس پیشین رای نگرفته بودند، حالا از این مجلس رای گرفتهاند؛ این یعنی مجلس به نفع دولت تغییر ترکیب داده است اما آیا این پیام سیاسی، برای "فرهنگ"، "هنر" و "ورزش" و "جوانان" نان خواهد شد؟
چرا همچنان "سیاست" و "پیام سیاسی"، فربهترین و یارانهبگیرترین عرصه حیات و بقای قدرت در این کشورند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر