کنسرت نباشد که مردم شادی غیرمجاز نکنند، فوتبال نباشد
مبادا گل بزنیم و مردم شادی کنند در روز عزا!
آن "تربیتی" که برایش پولها خرج شد، ایدهها
ساخته شد، کسانی را عزیز کرد و کسانی را مطرود، حالا اما آن قدر نتیجه نداده که
کار به این سطح نازل از "ممنوع" کردنها و دلخوشکنکها نرسد. آن چهره
صلب و دُگمی که رادیو آمدنی رادیو را و مدرسه آمدنی، مدرسه را برنمیتافت، این
اواخر باز خودی نشان میدهد. اصلِ «رفتاری اخلاقی است که اختیاری باشد» هم که کلا
شده یک "رویا"؛ همه چیز به حکم اجبار، به حکم قانونی که نویسندگان و
تاییدکنندگانش همه از قبیلهای ویژه و برخوردارند. بهشت اما نزدیک نمیشود چون
قرار نبود با بخشنامه، جهنم حذف شود. این راه به ترکستان نیست، به ترکستانتر است!
با این روشها، روز به روز درون تعداد بیشتری از مردم، از آن تریبتهای گوارای
رسمی دور میشود. مردم، سالهاست استاد مبارزه منفیاند؛ این به چشم غیرمسلح هم
دیده میشود که!
نیچه در "غروب بتها" نوشته بود: «کلیسا با شورها
با ریشهکن کردنشان میجنگد، با ریشهکن کردن به هر معنایی: روشاش، درماناش، اختهگری
است. هرگز نمی پرسد که «یک هوس را چگونه میتوان روحانی و زیبا و خدایی کرد؟» – انضباط
بخشیدناش همیشه ریشهکن کردن است ... اما ریشه کن کردن شورها یعنی ریشهکن کردن زندگی:
عمل کلیسا دشمنی با زندگی است ... تنها تبهگِناناند که وسایل ریشهکنی را ناگزیر مییابند.»
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر