28 مرداد 32، کودتا بود؛ نه البته کودتا علیه مصدق که به
گمان کسانی، بعد از آن رفراندم نمایشی و انحلال مجلس و عدم پذیرش فرمان شاه برای
برکناریاش، خود علیه شاه شوریده بود. در 28 مرداد 32، کودتا علیه "تاریخ
ایران" ثبت شد؛ بعد از آن روز غصهانگیز؛ شاه مستبد شد، همه راهها را به
دربار خود ختم کرد، آزادیهای سیاسی به حصر و حبس کشیده شدند، چپروی، عشاق خونی
یافت، عقدههای بسیار در دلهای بسیار ریشه دواند، دخالت نامشروع خارجی به کینهای
ریشهدار علیه خارجیان بدل شد، اسطورهسازی (این بار از مصدق که خواسته بود وجیهالمله
بماند) جان تازه گرفت و سوی تاریخ تغییر کرد؛ میدان به "ستیز" داده شد و
حال روزگار بد شد. آن عقدهها ناگشوده ماند تا 25 سال بعد، انقلاب شد؛ همه چیز
منقلب شد.
110 سال بعد از فرمان مشروطه، 63 سال بعد از کودتا و 38 سال
بعد از انقلاب، هنوز حیرت و افسوس و گمان بسیاری، از مشروطهخواهان گرفته تا سلطنتطلبان و
انقلابیون، این است که «چی فکر میکردیم، چی شد؟»!
هنوز گرههای بزرگی در کار "فرهنگ" ماست؛ در کار
باور و رفتار و احساسات ما، در کار چشمان و حافظههای ما.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر