دو روز مانده به رأیگیری، یک فایل صوتی کوتاه دست به دست بین
شهروندان زنجانی میچرخید؛ دیر رسیده بود اما از حیرتی که برمیانگیخت کاسته نشده
بود. کسی که سخنرانی میکند، میگوید که «هر انتخاباتی یک پدیدهای دارد و پدیده
این انتخابات فریدون احمدی است»؛ خودش را میگوید. بر خلاف همه ژستها در همه عکسهای
تبلیغاتیاش، معلوم است آرام ندارد، نه تنها لبخند نمیزند که خشمگین است، چشمهایش
را لابد گرد کرده و رگ گردناش را کلفت، شاید هم بزاق دهان، دو انتهای لبهایش را حباب
و دانههای سفید پاشیده. به رقبای انتخاباتیاش توهین میکند؛ میگوید نامَردند.
دستور میدهد کسی پا شود برود بیرون؛ انگار ناراحتش کرده. یک جایی هم کسی سوال می
کند: «وقتی پست و مقامی داشتی، برای اشتغال در زنجان چه کردی؟»، باز هم ناراحت میشود،
این بار میگوید: «این سوال انحرافی است.» با هوار حرفش را میزند؛ انگار که الگوی
حرف زدناش «کوچکزاده» باشد که این بار پس رانده شد "به ته صف"!
میگوید و در و دیوار و پیادهروهای شهر را پر کرده که در
دولت گذشته مقام بالایی در وزارت صنعت، معدن و تجارت داشته. این یعنی با حساب و
کتاب و جمع و تفریق و ضرب و تقسیم باید خیلی سر و کار داشته باشد؛ پای "تجارت"
که در میان باشد، چرا که پای اینها در میان نباشد؟ این وسط دقیقا همان سوال مهم
خودش را نشان میدهد: با چه حساب و کتابی این همه پول ریخته در آشپزخانه و صندوقچه
اسرار ستادش برای رفتن به مجلس؟ پولی که کمترین تخمین در زبان مردم، سه میلیارد
تومان است. مگر چه قراری دارد در بهارستان؟ با چه کسی قرار دارد؟ کسی که زودجوش می آورد، نمیتواند خودجوش باشد؛ نمیتواند
مستقل باشد. به کدام جمع و تفریق و ضرب و تقسیم، یک کرسی در مجلسی با 289 نماینده
دیگر این همه میارزد؟ گیریم تندخوییاش ارثی یا ناشی از فشار جانبی بوده باشد، اما
چرا باید آرای او این همه چرب باشد و بوی کباب بدهد؟
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر