هوای نفس کشیدن در پایتخت سمی است. فصل گرم و بیبرف و
باران هم که برسد، دوباره یادمان خواهد آمد که دچار بحران آب هم هستیم و لااقل 12
شهر بزرگ و کلی روستا بحران تامین آب برای خوردن و بهداشت دارند. به این فجایع،
فرسایش خاک و نابودی مراتع و جنگلها و کشتار وحوش را هم که اضافه کنیم، سیاهه
سیاه جنایتهایی که در حق محیط زیست روا
داشتهایم، کاملتر میشود. هوای ِ نفس کشیدن و آبِ خوردن و زمینِ زراعت و زندگی، حداقلهای
زنده ماندن است. بیتعارف باشیم؛ جمعیت به هشتاد میلیون رسیده و نرسیده این وضع آب
و هوا و خاک مملکت است؛ اینها عزت برای ایرانی نمیشود؛ اینها مقدمه تمدن نمیشود،
با بودن اینها نمیشود برای دنیا، نقشه راه کشید.
دیگر آن که، اساسا آیا آنهایی که برای محیطزیست،
نمایشهای سیاسی روی صحنه میبرند، واقعا ضجه محیط زیست را شنیدهاند؟ اگر شنیدهاند
ایده تشویق به رشد جمعیت را نقد کنند (و تازه کیست نداند راه رشد جمعیت، تنها افزایش
زاد و ولد نیست، کاستن از مرگ و میر نیز هست)، زمینخواران و صنایع آلوده و آب هدر
بده را محاصره و رسوا کنند، بودجه حقیر حفاظت از محیط زیست را تقویت کنند، راه را
بر خودروهای استاندارد و ارزان خارجی باز کنند و اگر راه دارد، سلامت محیطزیست کشور
را هم در کنار حفظ بشاراسد، جز «خطوط قرمز» خودشان قرار دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر