امروز 10 سال از انتخاب محمود احمدینژاد به عنوان رییسجمهوری
میگذرد.
درباره آن هشت سال بسیار گفته و نوشته و خوانده و شنیدهایم؛
از درآمد سرشارش تا فساد لبریز شدهاش. چون هنوز همه عمق خیانت، جنایت و خباثتهای
آن 8 ساله معلوم نیست، پاسخ به این سوال نیز دشوار است که آیا آن هشت سال سیاه، به
تجربه و درساش میارزید؟ این که مردم بدانند چه گرگهایی میتوانند چه پوستینهایی
بر تن کنند؟! خسارتهای مالی وارد شده به کشور شاید که در مواجهه با خسارتهای
معنوی چشمگیر نباشد؛ آنچنان خسارتی که بسیاری را بر این باور دهشتناک رساند که کسانی
میتوانند در ازای دورنگاه داشتن یک جریان سیاسی دیگر از قدرت، یک مخرب متوهم را
بر صدر دولت تاب بیاورد.
کسانی که از بغض رفسنجانی به احمدینژاد رای دادند، بخشیده
خواهند شد؟ کسانی که از هول قدرت، عقل اجماع را فروگذاشتند؟ کسانی که در آتش خطا و
بغضشان، همه ملت سوخت (نه که رفسنجانی امامزاده باشد؛ شما اصلا بگذارید به حساب
تشخیص بد از بدتر، حتی بدتر از بدترین).
.
هر چه بود، سه تیر 84 یک روز نکبتبار بود؛ خیلیها خیلی
دیر فهمیدند؛ و این تنها یکی از زخمهایی بود که گرگهای خوشپوش بر تن ایران و
ایرانی روا داشتند و هنوز ردش باقیست.
.
پ.ن: گرگها مرا ببخشند.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر